تبليغات بازرگاني يکي از اجزاي مهم و لاينفک نظام­هاي اجتماعي- اقتصادي حاکم بر جوامع امروز به شمار مي­رود. از يک­سو توليد انبوه کالا در نظامهاي اقتصادي مدرن نيازمند مصرف انبوه نيز مي­باشد و از سوي­ ديگر توليدکننده­هاي متعدد يک کالا به دنبال دست­يابي هرچه گسترده­تر به بازارهاي مصرف مي­باشند و از اين­رو رقابت اجتناب­ناپذير مي­نمايد. توليد نياز در مخاطبان تبليغات براي مصرف کالا عمده­ترين هدف آن به شمار مي­رود. اما تبليغات در کنار اين کارکرد آشکار اقتصادي, کارکردهاي پنهان و کژکارکردهايي را نيز در حوزه فرهنگي- اجتماعي جامعه موجب مي­شود. مساله اساسي بررسي همين کارکردهاي پنهان و کژکارکردهاي تبليغات بازرگاني در جامعه ايران, به خصوص از سالهاي دهه هفتاد به بعد, مي­باشد. ضرورت هرچه بيشتر بررسي مساله فوق آنجا نمايان مي­شود که پيامدهاي آسيب­شناختي شکاف ميان افزايش نيازها و انتظارات افراد جامعه با امکانات ثابت مادي و اقتصادي آنان مورد توجه قرار گيرد. به عبارت ساده­تر, به نظر مي­رسد تبليغات وسيع و روزافزون رسانه­اي در باب کالاهاي مصرفي، به تدريج و به صورت ناخودآگاه, افزايش انتظارات افراد را در باب شاخصهاي يک زندگي ايده­آل و رضايتبخش موجب خواهد شد. به عبارت ديگر, درحالي در تبليغات بازرگاني رسانه­ها در ايران خانواده­هاي مرفه و برخوردار از انواع امکانات به صورت گسترده تصوير مي­شوند که بر مبناي آمارهاي اقتصادي موجود, سطح درآمدي اکثريت مطلق جامعه به هيچ وجه با سبک زندگي تصوير شده در تبليغات تلويزيوني تناسب ندارد. اين مساله در بلندمدت و به صورت ناخودآگاه احساس محروميت نسبي مخاطبان تبليغات را موجب شده و ميزان رضايت از زندگي آنان را کاهش خواهد داد. البته بيان کارکردهاي پنهان و کژکارکردهاي برشمرده شده در سطور فوق به هيچ وجه به معناي آن نيست که راه­حل مسائل پيش­گفته توقف يا کاهش تبليغات است. چراکه چنانکه در ابتدا گفته شد، تبليغات جزء لاينفک نظام­هاي اقتصادي حاکم بر جوامع امروز است. درواقع, مساله اساسي نيز در وجود همين تناقض نهفته است که از طرفي تبليغات ضرورت اجتناب­­ناپذير نظام­هاي اقتصادي پويا است و از طرف ديگر, به مرور و به صورت پنهان آسيب­هاي بسياري را متوجه نظام اجتماعي جامعه خواهد کرد.