عصای سفید نمای روشندلی و حمایت
دختر عصای سفید را به زمین می زد ممتد و آرام . به چهارراه که رسید ایستاد. پای راست را روی خط کشی عابر گذاشت. موتور سواری با سرعت گذشت. دختر عقب رفت . دیوانه جلو رفت. تن را لرزاند. دستها را تکان داد. ..دختر آرام ایستاده بود. مرد جلوتر رفت . به عصای دختر دست زد. دختر گفت :" ببخشید , ممکنه کمک کنید که بروم آنطرف . " ...
+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم مهر ۱۳۸۶ ساعت توسط
|