وقتی اتوبوس در ایستگاه ترمز کرد، از بین آن همه مسافر پیرزنی نگاه همه را به سمت خود جلب می کرد، او با عصا و سبدی که داشت به سختی می توانست خود را به اتوبوس برساند...