نقدی بر جامعه شناسی

 

مقدمه:  نقدي بر جامعه شناسي

دگرسازي و انتقاد از جامعه بدون دگر سازي و انتقاد از نظريه هاي اجتماعي، نتيجه اي مطلوب بدست نخواهد داد. ناديده گرفتن  نظريه هاي جامعه شناسي بدون شك ريشه هاي گوناگوني دارد . اين مسئله تا حدودي از نو بودن اين جنبشها سرچشمه مي گيرد و در نتيجه فعاليتهاي سياسي آنها قسمت اعظم انرژي و منابع محدودشان را بخود اختصاص مي دهد و اين گروهها احتياج به وقت بيشتري براي تدوين نظريات خود دارند. با اينكه غفلت از نظريه هاي جامعه شناسي فقط مختص آمريكايي ها نيست، اما اين مسئله تا حدودي از روحيه آمريكايي سرچشمه مي گيرد و گروههاي راديكال آگاهانه از آن تأثير پذيرفته اند. به همين دليل است كه نتايج محسوس فعاليتهاي سياسي عملي خود را بر نتايج غيرمحسوس نظريه هاي جامعه شناختي ترجيح مي دهند.

جامعه شناسي بعنوان فرهنگ عامه

يكي از ابعاد گسترش جامعه شناسي از سالهاي 1940 تا 1960 است كه جامعه شناسي در آن سالها بخشي از فرهنگ عامه محسوب مي شد و در اين دوره است كه جامعه شناسي چه از نظر ماهيت و چه از نظر انديشه جوان شده و بخش زنده اي از صحنه آكادميك را تشكيل مي دهد. ( نشر و رواج كتاب در رابطه با جامعه شناسي در بين مردم ) گسترش توده وار جامعه شناسي ( و بعضي از رشته هاي علوم اجتماعي ) بعنوان بخشي از فرهنگ عامه تأثير دوگانه و ضد و نقيضي در گرايش بعضي از جوانان نسبت به نظريه هاي جامعه شناس و مسائل اجتماعي باقي مي گذارد. از طرفي مخلوط شدن كتابهاي جامعه شناسي با ساير كتابهاي عامه پسند و قراردادن آن ها در يك مكان، باعث شد كه جامعه شناسي هم بخشي از فرهنگي محسوب شود كه راديكالهاي جوان عليه آن قيام كرده اند. بنابراين بعضي از راديكالهاي جوان اعتمادشان نسبت به نظريه هاي جامعه شناسي سلب مي گردد زيرا آن را بخشي از فرهنگ حاكم مي دانند و از طرف ديگر صرف آشنايي با علوم اجتماعي باعث مي شود كه عده ديگري آن را بدون هيچ انتقادي بپذيرند. انقلابيهاي جوان در پي ايجاد دگرگونيهاي عميق اجتماعي هستند. اما اين دگرگونيها فقط از طريق سياسي عملي نخواهد شد و نمي توان آن را به حوزه سياست محدود كرد. زيرا جامعه كهن تنها از طريق زور و خشونت و يا منفعت طلبي و يا دورانديشي به حيات خود ادامه نداده، بلكه از طريق ايدئولوژي و نظريه هايي كه برتري خود را به اثبات رسانيده اند، تداوم يافته است. بعضي از گروههاي چپ نو دچار حالتي دوگانه نسبت به مسائل نظري مي باشند. اين احساس در مورد ضرورت و يا عدم ضرورت استفاده از نظريه، به وضوح از طرف دنيل كوهن – بنديت يكي از رهبران جنبش دانشجويان در فرانسه كه در نانتر در بهار سال 1968 آغاز گرديد بيان شده است. او مي گويد" من بيشتر تحت تأثير فعاليتهاي آنارشيستها بوده ام نه نظرياتشان ... نظريه پردازان مضحك هستند." اما با وجود اين كوهن بنديت از وجود فاصله بين نظريه و عمل آگاه بوده و اظهار داشته است كه " ما در پي اين هستيم كه بطور مؤثري به تدوين نظريه بپردازيم" تأثير نظريه بر چپ نو ( و در حال  پيدايش ) را مي توان در نقش مكتب فرانكفورت يا جامعه شناسي انتقادي ديد كه شامل متفكريني چون يورگن هابرماس، تئودور آدورنو و ماكس هوركهايمر مي شود. بطوري كه گفته شد، اهميت توسعه اين مكتب به اندازه هر تحول ديگري بوده است كه در زمينه احياء مسائل سياسي در طول سالهاي 61 تا 1965 از طريق فعاليتهاي اتحاديه دانشجويان سوسياليست آلمان بوقوع پيوسته است. بي علاقگي يا نداشتن فرصت براي ساختن نظريه هاي جديد و يا بررسي مجدد نظريه هاي قديمي باعث شده كه نياز راديكالها به نظريه از طريق قبول سريع ماركسيسم ابتدائي ارضا گردد. بي گمان اتخاذ چنين موضع نظري بهتر از اين است كه عده اي بطور ساده خود را ماركسيست بخوانند و از اتحاد خود با يك سنت فكر قوي سخن گويند.

گرايشهاي جديد و نظريه هاي قديمي

ما اكنون در دوره انتقالي زندگي مي كنيم. دوره اي كه نسل جواني را پرورش داده كه داراي ساخت بسيار متفاوتي از گرايشها و روح جمعي مي باشد كه به هيچ وجه با گرايشهايي كه ( به شكل تاريخي ) در نظريه هاي قديمي گنجانيده شده، تشابهي ندارد. اين وضع باعث شده كه برخي از جوانان نسبت به نظريه هاي قديمي بي تفاوت بوده و برخي ديگر شديداً به مخالفت با آنها بپردازند. بطور خلاصه شكافي عميق ميان " ساخت گرايشهاي " جديد راديكالهاي جوان و " زبان " نظريه هاي قديمي پيدا شده است و اين شكاف هنوز با نظريه ها و زبان جديدي كه بيانگر عقايد و نظريات و ادراك جوانان راديكال از واقعيت اجتماعي باشد پر نشده است. به اين ترتيب مسئله اصلي ايجاد رابطه اي ميان گرايشهاي جديد و نظريه هاي قديمي است. به همين علت است كه بعضي از راديكالهاي جوان، نظريه هاي قديمي را حتي قابل اصلاح نيز نمي دانند و آنها را بطور كلي بي ربط و مردود مي شمارند.

در چنين موقعيتي نظريه پردازان اجتماعي ممكن است راه و روش چپ نو را اشتباه بدانند. زيرا تمايلات شخصي ارتباطي با نظريه هاي جامعه شناختي ندارد. نمي توان انتظار داشت كه جامعه شناسان تمايلات افراد را مقياس صحت و سقم نظريه ها تلقي كنند. بي تفاوتي جوانان راديكال نسبت به مسائل نظري و يا پيروي آنها از ماركسيسم ( متداول ) و كوشش آنها براي دوباره زنده كردن نظريه هاي ماركس جوان در مورد بيگانگي و متوسل شدن به نظريه هاي نو، مثل روش شناسي تحليل دروني، همه بيانگر احتياجي مبرم به نظريه هاي جديد است . اين نياز از فاصله موجود ميان ساخت گرايشهاي جديد و مفهوم واقعيت در نظر آنها از يكسو و نظريه هاي قديمي رايج در محيطهاي آكادميك از سوي ديگر ناشي مي شود. اين احساس كه گرايشهاي فردي معتبر بوده و هر كس حق دارد از هر گرايش كه بخواهد برخوردار باشد، تا حدودي ناشي از برداشت خاصي از واقعيت است كه در اثر تجربيات شخصي توأم با احساس همبستگي با ديگران كه در اين تجربيات سهيم بوده اند بدست آمده است. بنابراين اعتبار اين گرايش مبتني بر اتفاق جمعي است و از تحليل قوي و يا مفهوم سازي انديشمندانه و يا شواهد و مدارك كافي بهره مند نمي باشد. بنابراين راديكالهاي جوان حد و مرز خود را بر مبناي اتحاد سني و نسلي معين مي كنند. عده اي از راديكالهاي جوان به اين موضوع اشاره مي كنند كه نظريه هاي موجود نه تنها غلط و بي ربط، بلكه غيرانساني هستند. آنها نظريه را پديده اي ناب و جدا و تنها در نظر نمي گيرند بلكه آن را نتيجه ارتباط نظريه پرداز با دنيا در نظر گرفته و قضاوت آنها نسبت به نظريه از احساسات آنها نسبت به نظريه پرداز جدا نيست. بنابراين تعبير آنها از نظريه هاي جامعه شناسي بر مبناي نظري است كه نسبت به نظريه پردازان دارند.

جامعه شناسي و چپ نو ، يك قياس ضد و نقيض

رابطه ميان جامعه شناسي و چپ نو بسيار پيچيده است. نقش آشكار جامعه شناسي در انقلابهاي دانشجويي دانشگاههاي مختلف و اهميت مكتب آلماني جامعه شناسي انقادي ( مكتب فرانكفورت ) براي چپ نو در آلمان و ساير نقاط جهان و همچنين نقش سي رايت ميلز در تشكيل گرايشهاي نوين انقلابي در آمريكا همه بيانگر اين است كه جامعه شناسي در گسترش چپ نو بي تأثير نبوده است. بعضي از مكاتب جامعه شناسي و بعضي از ابعاد جامعه شناسي آگاهانه يا غيرآگاهانه به جنبشهاي جديد كمك كرده و اين نشان دهنده اين است كه  جامعه شناسي رشته اي كاملاً محافظه كار و سركوب كننده نيست بلكه داراي خصلتهاي اساسي آزاد كننده و اصلاح طلب مي باشد. جدا كردن ابعاد آزاد كننده جامعه شناسي آكادميك مانند ماركسيسم تاريخي فقط از راه تحقيق ممكن نيست بلكه لازمه آن عمل و انتقادات براي تغيير جهان اجتماعي و علوم اجتماعي بايد كوششهايي انجام گيرد كه هر دوي اينها عميقاً تحت تأثير يكديگر باشند. زيرا كه علوم اجتماعي بخشي از جهان اجتماعي بوده و برداشتي از آن است. انتقاد از جامعه شناسي لازمه اش تحليل جزئيات نظريات و انديشه هايي است كه اين علم ارائه نموده است و اين نوع انديشمندي است كه جامعه شناسي را از ساير رشته ها متمايز مي سازد، موجوديت آن را توجيه و تأثير ويژه اي در جامعه بزرگتر بجا مي گذارد. هيچ انتقادي جدي از جامعه شناسي بدون تحليل دقيق نظريات و نظريه پردازان آن ممكن نخواهد بود.

انتقاد و بينش تاريخي

سخت ترين منتقدان يك نظام فكري كساني هستند كه به آن طرز فكر قناعت نكرده و بوسيله آن ارضا نشده اند. چنين طرز فكري متعلق به افرادي است كه داراي ادراك روشني از تاريخ بوده و خود را بازيگران تاريخ و بخشي از يك سنت طولاني فكري و اجتماعي مي دانند. خشنودي آنان تنها از طريق معاصرينشان بدست نمي آيد و مسئوليتهايي كه احساس مي كنند فقط به معاصرين محدود نمي شوند و كمتر تحت تأثير وسوسه ها و فريبهاي زمان حال قرار دارند. اما از نظر معاصرين سنتي تر خود دچار نقايصي هستند ولي اين عيوب بطرز سودمندي باعث مي شود كه كمتر از ديگران تحت تأثير محيط و طرز فكرهايي كه آنها را احاطه كرده قرار گيرند.

در زمانهاي پيشين قبل از كوشش همه جانبه براي حرفه اي ساختن جامعه شناسي، جواناني كه تازه به اين حرفه وارد شده بودند، اغلب براي نشان دادن نظريات خود يا به انديشه استادانشان حمله مي مي كردند و يا بطور آسانتر به انتقاد از نظريات كلاسيك جامعه شناسي مي پرداختند كه ديگر در قيد حيات نبودند. با گسترش جامعه شناس حرفه اي، جامعه شناسان جوان تشويق شدند كه در جستجوي نكات مثبت اين رشته باشند و از نكات منفي آن صرفنظر كنند. اين طرز فكر باعث رواج گرايشهاي محافظه كارانه شد و داشتن نظر مثبت نسبت به نظريات سنتي جامعه شناختي، جاي هر نوع ديدگاه انتقادي منفي را بگيرد. بجاي دعوت به انتقاد، آرمان جامعه شناسي  حرفه اي، الفاضي مانند تداوم ( Continuity ) ، كدبندي كردن ( Codification )، همگرايي ( Convergence ) و تجمع ( Cumulation ) گرديد.

منبع:گولدنر ، آلوین . بحران جامعه شناسی درغرب . ترجمه فریده ممتاز . تهران .شرکت سهامی انتشار . ۱۳۸۳.ص۲۲-۳۵

 

 

شعارهای انتخاباتی

درست است که در هر انتخابات ، بازی های سیاسی و  دستهای پنهانی زیادی وجود دارد که می تواند سرنوشت انتخابات را به کلی تغییر دهد ، اما رفتارهای انتخاباتی کاندیدها برای هر پژوهشگری بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارد و نمونه این رفتارها ، شعارهای انتخاباتی آنهاست .

هواي تازه با دولت اميد ، زندگي خوب برازنده ايراني  ، دولت كارآمد و مردمي ، ايران براي همه ايرانيان ، مي سازمت وطن ، ايراني آباد ، كار براي همه ، فقط برخي از شعارهاي انتخاباتي كانديداي رياست جمهوري نهمين دوره رياست جمهوري بوده اند، كه از طرف احزاب و گروهها ارائه شده بود .احزاب علاوه بر كاركردهاي خود همچون نهادينه كردن گروهاي مختلف و بي شكل ، مشاركت دادن مردم ، كارايي نظام سياسي و پرورش نخبه سياسي ، سعي در به قدرت رسيدن هستند ، كه در قدم اول با شعار انتخاباتي وارد ميدان رقابت مي شوند.  اگر خوب دقت كرده باشيم در بطن اين شعارهاي بيان شده ، مي توانيم به يك ويژگي مشترك بين آنها برسيم و آن توجه تمامي كانديداها به موضوع و مقوله اقتصاد و رفاه است. انتخاب شعارهاي انتخاباتي با توجه به گرايشات خاص مردم در مقطع زماني و مكاني خاص صورت مي گيرد ، كه گاه حالت داخلي و گاه حالت جهاني به خود مي گيرد. شعارهاي انتخاباتي همانند ستادها انتخاباتي كاركرد موقتي داشته و مختص به روزهاي انتخاباتي مي باشد ، اما برخي از كانديداها نيز هستند كه پس از انتخابات فعاليت خود را در دفاع از برنامه هاي خود و اجراي آن ادامه مي دهند كه اين همانا ، تفاوت شخصيت اينگونه افراد از لحاظ سياسي با كانديداهاي ديگر را نشان مي دهد . موفقيت يك كانديدا در انتخابات به دو عامل دروني و بيروني بستگي دارد كه شعارهاي انتخاباتي جزء عوامل بيروني محسوب شده و نقش كليدي در انتخابات دارد چرا كه بسياري از سياست ها و سخنراناني آنان در محور شعارهاي انتخاباتي مي چرخد و سعي مي كنند از آن دفاع كنند.

برنامه ريزي شعار انتخاباتي :

بسياري از ما وقتي مي خواهيم در يك جمع سخنراني كنيم در ابتدا جمع را مورد ارزيابي قرار مي دهيم و يا بهتربگوییم ، مخاطب شناسي مي كنيم و سعي مي كنيم بر اساس مو ضوعات مورد دلخواه و علاقه آنان و با ادبيات آنان صحبت را شروع كنيم ، همين عامل باعث مي شود ، هيجانات و احساسات مردم برانگيخته شده و بيشتر به طرف ما جذب شوند . تسخير ذهن مخاطبان در يك اقدام تبليغاتي باتوجه به سه اصل امكان پذير است . نخست اينكه راي دهندگان و خصوصيات آنرا شناسايي كنيم . دوم اينكه آنان را تقسيم بندي كنيم زيرا راي دهندگان گروهاي نامتجانس و از اقليت ها مختلفي هستند كه هميشه مشابه نيستند . مرحله پاياني نيز به اولويت بندي آنان اختصاص دارد . حال سعي مي كنيم اين موضوع را كمي بازتر كنيم ايرانيان يك ملت نبوده بلكه از امت و قوميت هاي زيادي تشكيل شده است كه هر كدام از آنها فرهنگ ، عقايد و باور مخصوص خود را دارند كه بر اساس آنها تصميم مي گيرند ، غذا مي خورند ، فكر مي كنند.  يك آذري همانطور فكر نمي كند كه يك عرب فكر مي كند ، ابن خلدون و موريس مورگان سالها پيش بر شرايط جغرافيايي كه بر روحيه و فكر و گرايشي اقوام تاثير مي گذارد ، پي بردند ولي امروزه اين ديدگاه توسط عده اي ناديده گرفته شده و باعث شده اقوام نيز براي احقاق خود حركت را شروع كنند كه نمونه آن پانتركسيم ، عربيسم در ايران است ، كه جوانان زيادي به آن تمايل پيدا كرده اند . اولين كسي كه در ميان كانديداهاي ديگر اين موضوع را درك كرد مهدي كروبي بود وي با شعار اصل پانزده براي احترام گذاشتن به حقوق اقوام در انتخابات حاضر شد و با تشكيل كميته اصل پانزده به رياست آقاي غريباني توانست آراي نسبتاً زيادي را در مقايسه با كميته هاي ديگر در بین اقوام بدست آورد . آري ما نمي توانيم شعارهاي متعددي بر حسب خصوصيات اقوام بكار ببنديم ولي عقلايي اين است ويژگي و خصوصيات مشترك بين فرهنگها را كه در بين تمامي اقوام وجود دارد شناسايي كنيم و از بين آنها شعارهايكه فراخورد و بازتاب بيشتري دارد استفاده كنيم . اصل پانزده در آن مقطع تنها نقطه مشترك وكلي بين فرهنگ ها بود كه انتخاب شد . و در اين ميان بيشترين تمركز روي آذريها بود كه بيشترين جمعيت و تعصب را در بين اقوام ديگر داشتند و بخاطر همين آقاي غريباني بعنوان مسول اين كميته انتخاب شد .

قابل فهم بودن شعار انتخاباتي:     

بسياري از شعارهاي انتخاباتي كه براي مردم طراحي مي شوند فقط براي عده اي خاص قابل مفهوم مي باشد و در فضاي ذهني اجتماعي و سياسي و فرهنگي ديگر به نتيجه نمي رسد و مردم نيز به اين شعارها رفتارهاي انتخاباتي متفاوتي نشان مي دهند ، آقاي دكتر معين شعار انتخاباتي خود یعنی  "مي

سازمت وطن"و شعار حزبي يعني" ايران براي همه ايرانيان" را که از ترانه داریوش گرفته بود ، انتخاب كرد . این ترانه بسیار هیجان انگیز و احساسی است که که کمتر کسی با شنیدن آن احساساتی نشود و بیشتر روحیه انقلابی و شورشی را در اذهان تقویت می کند  و موسیقی که دکتر معین در مراسم و گردهمایها از این موسقی نیز استفاده می کرد کسی که این موسیقی را  به دکتر معین پیشنهاد کرده بود ، فکر می کرد که همه به این ترانه گوش کرده اند و با انتخاب این آهنگ می توان در هزینه و انرژی زیاد صرفه جویی کرد و چون جوانان نسبت به این آهنگ آشنایی دارند لذا می توان آراء بیشتری جذب کرد . با توجه به مطلب گفته شده مي توان اين سوال را پرسيد كه به غير از روشنفكران و نخبگان ، ديگران چه برداشتي از اين شعار داشته و چه  نتیجه ای از این شهار می گیرند؟ با توجه به تحقيق ميداني صورت گرفته بسياري از دانشجويان كه بیشتر برنامه های حزب مشاركت ، بر روي اين قشر متمركز شده بود  ، معنا و درک درستی از شعار "ايران براي همه ايرانيان" نداشتند ، حال چه رسد به قشر كارگران وبازاريان. چرا كه مردم سنتي ايران بخاطر ساختار ذهني خود نمي توانند ، اينگونه شعارها را بخوبي هضم كنند ؛ شعار انتخاباتي آقاي لاريجاني با عنوان هواي تازه نيز نمونه اي از شعار انتخاباتي بوده ، كه درك و معناي واقعي آن براي مردم  غير قابل فهم بوده ، و حتی مردم در مورد آن نیز طنز های جالبی نیز درست کرده بودند . ولي با جرات مي توان گفت وعده انتخاباتي آقاي كروبي ( مبلغ پنجاه هزار تومان)  بخاطر شفافيت و قابل درك بودن براي مردم ، جزو بحث هاي روز بوده و افكار عمومي تا آنجا كه قدر تمندترين ابزار در انتخابات  است ، متوجه خود ساخته بود و شايد درصد بیشتر  آراء آقاي كروبي نيز بخاطر همين شعار بوده باشد ، که جزء عوامل بیرونی محسوب می شود و فکر می کنم اگرچه بیشتر مردم به این وعده خوش بین نبوده اند ، باز هم اگر آقای کروبی  مبلغ پنجاه هزار تومان و اصل 15 را مطرح نمی کرد ، نسبت به دیگران آراء کمتری بدست می آورد . آراء آقای رفسنجانی نیز به عوامل داخلی ( شخصیتی ) وی مربوط می شود و کسانی که به او رای دادند نه بخاطر شعارهای  و وعده های وی بلکه به خاطر سابقه او ( حال کاری به سابقه خوب و بد نداریم ) ولی آن عده که به وی  رای دادند معتقدند که سابقه ، تجربه و قدرت آقای رفسنجانی نسبت به کاندیدهای دیگر بیشتر است ( البته تحلیل ما بیشتر روی توده مردم است نه نخبگان و فعالین سیاسی ) . و می تواند از عهده اداره کشور بربیاید .

اما شعار انتخاباتی آقای احمدی نژاد یعنی" ما می توانیم " کارکرد مثبت ایفا نمی کرد اما استفاده وی از مفهوم " رجایی دیگر " بخاطر نوع شباهت شخصیت وی با رجایی بود که تا حدی توانست قشر آسیب پذیر مردم را بسوی خود جلب کند . برای سادگی مطالب بالا  ، فرض کنید که اگر آقای رفسنجانی و یا  اقای کروبی و یا آقای قالیباف از عنوان " رجایی دیگر " استفاده می کردند ، آیا مردم قبول داشتند ؟ به هیج وجه . پس یکی از مهمترین قانونی که در شعار انتخاباتی باید استفاده کرد این است که باید نوع شعار انتخابی مورد استفاده با شخصیت خود کاندیدا تطابق داشته باشد و این همان چیزی بود که بخاطر سادگی  لباس ،اتومبیل ، مسکن ، پوشش و.... ،یگ برگ برنده برای احمدی نژاد محسوب می شد ، و آقای توکلی و احمدی نژاد بیشتر از هرکس دیگر این را باور داشتند که کسانیکه از جنس مردم بوده و مثل مردم زندگی کنند ، بیشتر از طرف مردم مورد پذیرش  قرار می گیرد ، چرا که قریب به 80 درصد مردم ایران از وضعیت اقتصادی مناسبی برخوردار نیستند . این امر تا آنجا مشخص تر بود که سی دی هایکه احمدی نژاد به بیرون عرضه کرده بود ، فیلم محل زندگی و اتومبیل پژو قدیمی و یگ گوشی تلفن ساده در گوشه اتاق .... بود و در کنار این تصاویر ، کارگردان با هوش ، از محل زندگی شهرداران  قبل از احمدی نژاد که در کاخ های مجلل زندگی می کردند مورد مقایسه قرار می داد . چراکه برای شناخت مناسب ، دو فرد ، مقایسه بهترین ابزار است . در شهرستانهای دیگر نیز آقای احمدی نژاد، از شعار " شهردار محبوب تهران "  استفاده کرد ، و در بین مردم این شایعه پخش شده بود که بیشتر ستادها و هزینه تبلیغات احمدی نژاد ،خود مردم متقبل شده اند . اما وی با اینکه مدیر مسئول روزنامه همشهری بود در روزهای انخابات از این رسانه فراگیر و پرفروش استفاده شخصی نکرده و تمامی سفرهای استانی را لغو کرد . درست است که ایشان در زمانیکه شهردار تهران بود تبلیغات زیادی از جمله ، وام ازدواج . آسفالت کردن خیابانها ، دوربرگردانها ، ملاقاتهای منطقه ایی ..... انجام داد ، اما وجه مشترک تمامی این فعالیت این بود ، که عینی بوده و مردم بهتر می توانستند آن را درک کنند و در مورد عملکرد آقای احمدی نژاد قضاوت کنند ، درست است که  سابقه رقیب ( رفسنجانی ) می تواند نقش مهمی در پیروزی یا شکست فرد مقابل باشد ، ولی در مصاحبه هایکه با مردم داشتم اکثر مردم به صادق بون احمدی نژاد معتقد بودند ، این بخاطر این بود که مردم احمدی نژاد را با کاندیدهای دیگر ارزیابی می کردند .

تعيين شعار انتخاباتي :

جامعه ايران با اينكه توانسته است  بسوی مدرنيته قدم بردارد ، ولي از مدرنیته فقط نمادهاي ظاهري داشته و در واقعيت از لحاظ تفكر در همان جامعه پيش مدرن بسر مي برد ، و امروزه با قدرت رسيدن اصولگرايان و گسترش خرافات .... اين امر کمرنگ شده ، پس بهتر آن است گاهي موقع براب انتخاب شعار انتخاباتي خود با توجه به ساختار جامعه از آينده به گذشته برگرديم ، و تاريخ و ادبيات و دين را ورق بزنيم و به شناخت فرهنگ امروزه كه امتداد فرهنگ ديروز ما بوده برسيم . در درون تاريخ ايران باستان رخدادها ، وقايع ، جنگ ها ، جشن ها و مراسم زيادي وجود دارند كه فرهنگ امروزه و اصلي ايرانيان را تشكيل مي دهند، براي مثال در بالاي ستونهاي  تخت جمشيد ، مجسمه اسب و گاو هايي وجود دارند كه صاحب بال بوده و مي خواهند به پرواز در بيايند ، يا در نماد شاهنشاهي شيري كه بال هاي خود را گشوده و به پرواز در آمده است و يا در شكل امروزي آرم ، دانشگاه آزاد كه صاحب دو بال مي باشد ، و ادبيات ما آيينه ای است که نمايي از تاريخ ، فرهنگ و سياسي و اجتماعي و اقتصادي را به تصوير مي كشد ، انبوهي از داستانها و اشعاري است ، كه مردم بر ظلم و ستم و بي عدالتي قيام مي كنند و هر كس كه پرچمدار اين قيام باشد بعنوان قهرمان شناخته مي شود و ياد و نام او در اذهان و براي هميشه باقي مي ماند ، شاهنامه فردوسي پر از قهرماناني مي باشد كه بر عليه ظلم بر مي خيزند و دين اسلام كه مرگ با عزت ، بهتر از زندگي با ظلت را با شهادت امام حسين معني مي كند و امام آخرزمان كه بر عليه ظلم ظهور خواهد كرد و عدالت را در جامعه حاكم خواهد ساخت ( محور سخنان احمدي نژاد) ؛ و يا در تاريخ ، ميرزاي جنگلي ، ستارخان و باقرخان نمونه هاي از همين قهرمانان ايران مي باشند . تمام اينها نشان دهنده اين است كه ايرانيان به خاطر شرايطي كه وجود داشته واقعيت زميني را قبول نداشته و به واقعيت خارجي و بيروني و يا بهتر آسماني معتقد هستند و هميشه براي رهايي از مشكلات به نيروي هاي مجرد و ماوراء الطبيعت متوسل شده اند و اگر امروز برخي نام حزب كروبي را آرمان انتخاب كرده بودند ، اصلاً جاي ترديد و شبهه نيست و اين نام متبلور كننده جامعه آرماني افلاطون مي باشد.  بطور خلاصه فرهنگ ايراني از دو مقوله ملي و مذهبي تشكيل شده است ، كه امروزه با هم پيوند يافته اند و آنقدر در زندگي مردم عجين شده اندكه هيج كدام را نمي توان به سادگي از بين برد. سعي مي كنم مطلب خود را بطور خلاصه و ساده تمام كنم . اگر امروه مردم ايران به عقب ماندگي كشورشان در مقايسه با كشورهاي حوزه خليج فارس واكنش نشان مي دهند و خاطره پيروزي تيم فوتبالشان را در مقابل استراليا ، هميشه در ياد دارند ، اين بخاطر شرافت ايرانيان است ، اگر امروز آذريها ، به حضرت ابولفضل (ع) توسل مي شوند اين امر بخاطر غيرتمندي ايشان مي باشد ، و اگر عاشورا و تاسوعا را مهم و با اهميت تلقي مي كنيم اين بخاطر مردانگي و مظلوميت امام حسين مي باشد ، اگر ورزشكاران به تختي افتخار مي كنند اين بخاطر جوانمردي وي مي باشد ، و اگر  یاد و خاطره محمد علي فردين بازيگر محبوب در تاريخ سينما باقي مانده است اين امر بخاطر مردانگي اوست ، بطور خلاصه ايرانيان بيش از هر چيز ديگر به مردانگي و جوانمردي ، شرافتمندي و غيرتمندي اهميت مي دهند و اين  در زندگي ما بطور روشن خود را نشان مي دهد و اگر آقاي احمدي نژاد جدا از حمايت ها و رقيب شناخته شده ، توانست به موفقيت برسد ، بخاطر اين بود كه به خواسته هاي اكثر مردم ( قشر پايين جامعه ) پي برده بود . و هم اكنون نيز از اين شيوه استفاده می کند و روز بروز هم بر طرفداران خود می افزاید . و شعارهایی که وی استفاده کرده بود از بطن دین و انقلاب بوده و مخالفت با وي يعني مخالفت با دين و انقلاب. در جمله آخر بايد گفت نيازها و گرايشات مردم و شعارهاي امروزه با گذشت زمان رنگ خود را از دست داده و جاي خود را به گرايشات جديد و ديگر مي دهند و ما بايد جامعه و مردم ، نيازها ، گرايشات را با توجه به فضاي كشور بخوي شناخته و از آن به نحو بهتر استفاده كنيم . بعنوان مثال گرايشات چهار دهه انقلاب به ترتيب عبارتند از ، امنيت در زمان بني صدر و بازرگان ، سازندگي در دوره رفسنجاني ، ايجاد فضاي باز ( آزادي) در دوره خاتمي و امروزه رفاه و اقتصاد .     

مقاله های سال 1389

 ادامه مطلب

ادامه نوشته

مقاله های 1388

 مقاله های ۱۳۸۸
ادامه نوشته

مقاله ها 1387

مقاله ها

ادامه نوشته

مقاله ها ی 1386

در این قسمت مجموعه مقالات سیاسی نوشته شده برای رسانه آمده است ....

 

ادامه نوشته