خيابان ها ، همدم شبانه روزی کودکان کار
يك ضربالمثل مشهور فارسي ميگويد: «حقيقت را از زبان بچهها بشنويد.»
حال، حقيقت را نيز، با نگاهي به وضعيت كودكان ايران ميتوان دريافت؛ كودكاني كه كليد پيشرفت سرزمين ما در دستهاي كوچكشان است، كه پيشآهنگان آينده، آينده ايرانند.
او ميگويد هنوز بابا چند روز بيشتر از زندان بيرون نيامده بود كه فرستادنش قرچك، پدرم كنار خيابون پشت چراغ قرمز موز ميفروخت و شيشه پاك ميكرد! از شانس بد ما بين اون همه آدم باباي ما رو گير انداختن، آخه خمار بوده، نميتونسته فرار كنه!
مامانم هم ميخواد داداش سومم رو برامون بياره كه كمكون كنه!
الان نميتونه ديگه بياد كنار خيابون! من و خواهرم نصفه و نيمه ميريم مدرسه، اما بيشتر روي همين پل هوايي و سر اون چهارراه ميپلكيم تا شب بشه!
ـ اينا مشقاته!؟
ـ نه همشون! يه كم فيلم بازي ميكنيم و آروم، آروم مينويسيم، مردم همينطوري هم دلشون به حال يه بچه كنار خيابون ميسوزه، اما خوب، يه كم فيلم هم بازي ميكنيم تا رنگ پولهايي كه ميدن، فرق كنه!
ـ نميترسي بگيرنتون!
ـ نه، كاري ندارن. آقا ستار حواسش به ماست! اما گاهي كه بهزيستي طرح ضربتي ميذاره ديگه خدا بايد به دادمون برسه! دفعه قبلي كه داداشم رو گرفتن 100 هزار تومن داديم تا بيرون آورديمش!
اينها گفتههاي دختري است كه به او ميگويند كودك كار و اگر چند دقيقهاي كه در ميداني از ميدانهاي بزرگ شهر، پشت ترافيك هميشگي تهران صبر كني، دستهاي كوچك اوست که با آدامس و گلهاي پژمرده به سويت دراز ميشوند. «آقا گل براي خانمت نميخواي»، «خانم يه آدامس ميخري». هر روز از آنجا كه رد ميشوي كودكاني را سر چهارراههاي شلوغ با لباسهايي كه هيچگاه اندازه قامت كوچكشان نبوده ميبيني كه هيچ سرپناهي براي زيستن ندارند. همانهايي را ميگويم كه رد اشكهاي خشك شده صورتشان را با پشت دستهاي كثيفترشان پاك ميكنند و بهار كه بيايد برقي از شوق داشتن لباسهاي نو در چشمشان نميبيني.
سرنوشت آنها با يكديگر تفاوتي ندارد، شبيه هم رفتار ميكنند و آداب زندگي در خيابان را فرا گرفته اند وخيابانها با تمام سنگفرش هايش همدم شبانه روزي آنهاست، به سادگي ميتوان دختران خردسالي را ديد كه از ترس آزار و اذيت ، لباس پسرانه برتن دارند، موهايشان كوتاه است و جرات ندارند تا النگو به دست كنند يا احساس دخترانه داشته باشند.
صورت او آنقدر كثيف است كه نميتواني رنگ پوستش را تشخيص دهي، چند دسته گل به دست گرفته، دسته هایی که پيداست براي دستان كوچك و لاغر او خيلي سنگين است، هر بار كه چراغ قرمز ميشود خودش را به ماشينها ميرساند و با هزار التماس و خواهش ميخواهد كه دسته گلي از او بخرند، يك ماشين سياه با چند سرنشين كه همگي پسران جوانياند نظر دخترك را جلب ميكند، به كنار ماشين ميرود و از پسرها ميخواهد كه از او گل بخرند. سوژه خوبي است براي سرگرمي، حداقل براي اينها كه از غم بيغمي نميدانند چه كنند و ساعتهاي عمرشان همين طور ميگذرند.
دخترك فقط براي اينكه دسته گلها را بفروشد، حاضر ميشود كه نقش سرگرمي كوچك پسرها را بازي كند، از او سوالهايي ميپرسند و با هر جوابش صداي خنده شان فضاي خيابان را پر ميكند، كسي نيست دخترك را از هم صحبتي با آنها برحذر كند. او حالا فقط 8 سال دارد، اما او در آغوش سرد خيابانها قد ميكشد، فرقي نميكند بهار باشد يا تابستان يا حتي زمستان سرد و يخ زده، او دلش آغوش گرم پدر و مادر ميخواهد، دست نوازشي كه بيهيچ بهانهاي بر سرش كشيده شود.
يك ضربالمثل مشهور فارسي ميگويد: «حقيقت را از زبان بچهها بشنويد.» حال، حقيقت را نيز، با نگاهي به وضعيت كودكان ايران ميتوان دريافت؛ كودكاني كه كليد پيشرفت سرزمين ما در دستهاي كوچكشان است، كه پيشآهنگان آينده، آينده ايرانند.بايد گفت امروزه در اكثر نقاط جهان پديده كودكان خياباني و بيخانمان مسالهاي بحرانی شده است. بهطوري كه احساس نگراني شديدي را در كل جامعه در برداشته است. هرچند در برخي از كشورها با تخصيص دادن مقرري و امداد تا حدودي ميزان نگراني كودكان خياباني و افراد بيخانمان را كاهش داده است اما به علت محدودبودن و مقطعيبودن خدمات آنها دوباره به سوي خيابانها كشيده ميشوند.
اين كودكان به همان اندازهاي كه مورد غفلت بودهاند، به حاشيه نيز رانده شده اند. در واقع كودكان در نظريه و مفهوم پردازيهاي جامعه شناختي به دليل موقعيت تابع و تحت سلطه كودكان همواره در حاشيه توجه بودهاند. بدين معنا كه كودكان به عنوان بزرگسالان آيندهاي نگريسته ميشدند كه ميبايست نقشي را كه آنان ميخواهند ايفا کنند و كمتر به عنوان آنچه كه هستند مورد توجه قرار ميگرفتند. درواقع نيازها و علايق كودكان همواره علامت خطري براي بزرگسالان و بهعنوان مساله اجتماعي تلقي ميشد كه ميبايست چاره جويي شود.
تحولات پس از جنگ جهاني دوم، توجه سازمانهاي بينالمللي از جمله سازمان ملل متحد و كميسيونهاي متعدد آن را به مقوله آسيب پذيران جنگ به ويژه زنان و كودكان، كودكان آسيب ديده، سوء استفاده نظامي از كودكان در جنگ، قاچاق كودكان براي فروش در بازار کار و... را افزايش داد.
در دنياي امروز كشورهاي زيادي هستند كه در آنها كودكان به كار تمام وقت يا نيمه وقت و اغلب در شرايط طاقت فرسا، اشتغال دارند. استفاده از كار كودك از نظر اخلاقي تجاوز آشكار به حقوق آنها محسوب ميشود.چه بسا نتيجه كار كودك، محروميت از تحصيل، لطمههاي اجتماعي و بيماريها و اختلال رشد جسمي ورواني است.
اصطلاح كودكان كار يك اطلاق كلي است كه توسط سازمانهاي بينالمللي براي توصيف وضعيت گروه كثيري از كودكان به کار
می رود كه فرآيند رشد و سلامت آنان از ابعاد جسمي، رواني، عاطفي و اجتماعي در معرض خطر و تاخير قرار گرفته و به اشكال مختلف مورد اذيت، آزار و بهره كشي قرار ميگيرند و بیشتر مشاغلي كه كودكان كار به آن اشتغال دارند شغلهاي كاذب به شمار می روند مثل باربري، دستفروشي، واكس زدن كفش يا كارهاي ممنوع مثل كار در كارگاههاي زيرزميني تاريك و نمور .
از نظر قانون كار كودك شامل كليه افرادي است كه زير ۱۵ سال تمام داشته و هيچ كارفرمايي حق بكارگيري آنان را ندارد و از منظر قانون استخدام كشوري كه شامل نيروي كار شاغل در بخش دولتي ميگردد، افراد زير ۱۸ سال به دليل قرار گرفتن در سن تحصيل و به تعبيري كودكي از اشتغال منع شدهاند.
كار كودكان بيشتر در كشورهاي در حال توسعه جهان رواج دارد، جايي كه ميليونها كودك در سنين پاييني (14-5) با هدف امرار معاش خود و خانواده به كار مشغول هستند.
كار كودكان ممكن است شكل عادي كارمزد و در كارخانه ها، معادن، مزارع و بخشهاي خدماتي را داشته باشد يا ممكن است به صورت آزاد و كسب و كار خياباني باشد. كار آنها ممكن است نيمه وقت يا تمام وقت و فصلي يا كارگر دائم باشد. ممكن است اين كودكان دستمزد خود را به صورت جنسي يا پولي بگيرند، يا اساساً كاركن خانوادگي بيمزد باشند.عدهاي ممكن است اصلاً مزد نگيرند و تنها براي سرپناه و محلي جهت حمايت يا براي غذايي بخور و نمير كار كنند.
در بين ۴۹ كشور در حال توسعه 35 درصد جمعیت جهان در بيش از ۳۰ كشور زندگی می کنند و در اين كشورها قريب ۱۹ درصد كودكان واقع در سنين ۵ تا ۱۴ سالگي مشغول به كار هستند.
شواهد حاكي است به دليل منع قانوني بهكارگيري و اشتغال كودكان، اولاً مشاغل مربوط به كار كودكان به اصطلاح از مشاغل سياه و با حداقل مهارت و صرفاً فيزيكي است، دوم اينكه با حداقل مزد، بيشترين بهره كشي از نظر حجم كار، فشردگي ميزان كار، نوع كار و سختي و زيان آور بودن آن و همچنين ساعات و روزهاي كار كودكان صورت ميگيرد و سوم اينكه در شرايط ناامن، با كمترين ايمني در برابر حوادث كار و بدترين وضعيت بهداشتي در برابر بيماريهاي شغلي كار كودكان صورت ميگيرد ولي علي رغم منع قانوني اشتغال كودكان در كشور، آمارهاي رسمي گوياي ۱۲ درصد فعاليت اقتصادي كودكان ميباشد كه البته فقط از زاويه فعال بودن اقتصادي تعريف و احصا شده است.
بنابراين آنچنان خسته و فرسوده ميشوند كه نه فرصتي براي انجام تكاليفشان دارند و نه زماني براي استراحت. براي كودكان كار و خيابانی، روزهای تعطيل و غيرتعطيل معنا ندارد. آنها هيچ استراحتي ندارند، در واقع فقط جسمشان نيست كه خسته ميشود بلكه در معرض انواع خطرها و آسيبهای جسمی قرار دارند.
در سالهاي اخير تحقيقات و مطالعات صورت گرفته توسط سازمان بهزيستي نشان ميدهد در سال ۸۳، هشت هزار و ۴۵۷ نفر، سال ۸۴، هفت هزار و ۴۳۳ نفر و در سال گذشته شش هزار و ۱۶۴ نفر در مراكز ساماندهي كودكان كار و خياباني پذيرش شدند.
از اين تعداد ۳۵ درصد كودكان بيسواد، ۳۴ درصد داراي تحصيلات ابتدايي و ۲۴ درصد داراي تحصيلات راهنمايي بودند، نكته جالب اينجاست كه يك چهارم كودكان پذيرش شده در مراكز مشغول تحصيل هستند و علاوه بر تحصيل در خيابانها نيز كار ميكنند. از اين تعداد 20 درصد آنها هيچ ارتباطي با خانواده خود نداشته و ۲۰ درصد نيز ماهانه يا هر چند ماه يكبار با خانواده ارتباط داشتند. همچنين تنها ۶۰ درصد از كودكان خيابانی هر روز خانواده خود را ميبينند.
محققان معتقدند كه زندگي در خيابان ذاتا جرمخيز است.فرصتهايي براي مجرم فراهم ميكند كه دست به اعمال خلاف بزند تا زنده بماند. همچنين شواهدي وجود دارد كه نشان ميدهد بين فعاليت غيرقانوني و مدتزمان زندگي در خيابان ارتباط وجود دارد. بهطور كلي هرچه مدتزمان زندگي در خيابان طولانيتر باشد افراد بيشتر درگير جرم و جنايت ميشوند.
افزايش جرم و جنايت اين موضوع را تاييد و حمايت ميكند كه جرم ممكن است به عنوان يك راهبرد حياتي براي مواجهشدن با فشارهاي اقتصادي و اجتماعي كودكان خياباني و بيخانمان باشد، البته بايد توجه داشت كه تاكيد بيش از حد روي جرم و انحراف و موادمخدر در ميان نوجوانان ممكن است موجب شود غفلت خانواده و شرايط اجتماعي حاكم بر جامعه كه مقدمتر هستند ناديده گرفته شود.
تحقيقات نشان ميدهد كه ۴۱ درصد از كودكان نگهداري شده در مراكز وابسته به بهزيستي در گذشته مورد كودك آزاري قرار گرفته بودند كه ۱۰ درصد آزار اين كودكان به برقراری روابط غیراخلاقی و نامشروع بوده است و تنها 8 درصد از آنها سابقه كيفري و بزه داشتند و حدود ۱۶ درصد از پدران كودكان پذيرششده بيكار و ۳۱ درصد نيز دستفروش هستند.
همچنین 35 درصد از سرپرستان كودكان كار و خيابان كه به خانه كودك ناصرخسرو مراجعه كردهاند معتاد بودهاند. در چنين شرايطي صحبت كردن مددكاران با سرپرستان كودكان در جهت متوقف كردن كار كودكان و تشويق آنان به تحصيل چندان موثر نیست زيرا خانواده به درآمد كودك نياز دارد چون خود قادر به كسب درآمد نيست.