هويت قومي مهاجران و مشكلات آنها در شهرها
هويتهاي فراموششده
با آغاز دوره سرمايهداري، شكل توليد و سبك زندگي تغيير كرده و متعاقب آن مهاجرت به مناطق اقتصاديتر كه وضع مطلوب توليد و امكانات جذب روستانشينان را داشتند، شدت گرفت و در نتيجه تراكم و تغييرات بافتي به معناي امروزي آن پديد آمد.
در اين راستا بيش از آنكه جنبههاي اقتصادي و جغرافيايي شهري مورد توجه باشد، مهاجرت به شهر بيشتر بر اساس نياز انسان تعريف شده و اين انسان ناگزير است با دنياي پيراموني و معاني ارتباط برقرار كند؛ ارتباطي كه گاه در تضاد با فرهنگ اصلي خود قرار ميگيرد.
ساكنان چنين محيطهايي، ناخودآگاه، به تجارب بصري خاصي كه سيماي شهر برايشان فراهم ميكند، پاسخ ميگويند و اين مظاهر مرئي شهر، آنچنان قوي است كه تازهواردان به شهرها را نيز از آن گريزي نيست.
ساختمانها و خيابانهاي بلند باماشينهاي رنگارنگ و آدمهاي متنوع از هر شهري چنان براي اين افراد تازه وارد جذابيت دارد كه فرصت بازگشت به موطن را از آنان گرفته و هر چه بيشتر در خود هضم ميكند.
شهري كه براي هر كسي به اتكاي خودش شناخته ميشود. شخصيت او با تحصيلات او، شغل او و.... تعريف ميشود، فرد با استفاده از شاخصههاي نويني تعريف ميشود كه متفاوت با شهر سنتي است.
ورود به شهرهايي كه ساختار تعريف شدهاي ندارند، انسان را به دنيايي ابهامآميز ميكشاند. دنيايي كه او در آن بايد در برخورد با محلات جديد انعطافپذير باشد و اين انعطافپذيري نيازمند آشنايي با پديده شهرنشيني و مفهوم هويت شهري است و در صورت تعريف ناقص اين دو ممكن است هويت فرد مخدوش شود.
مهاجرت سيل جمعيت به شهرهاي بزرگ در يك دهه اخير، با اجراي برنامههاي موسوم به نوسازي و توسعه شدت گرفته است و اين وضعيت با توجه به محدوديت امكانات اجتماعي با منويات مهاجران، نگرانيهايي را به دنبال داشته است.
در دهههاي اخير شهرها و فضاهاي شهري در سير تحول و فرآيند رشد و شكلگيري نوين خود و بالطبع تحولات و جريانات ناشي از انديشه جهاني شدن پديدهها، دستخوش تغييرات و دگرگونيهاي شگرفي شدهاند. در اين روند رابطه گذشته و كنوني فضاهاي شهري از هم گسيخته و در ارتباط معنا ميان انسان و محيط زندگي او فاصله و شكاف بزرگي را موجب شده است.
امروزه شهرنشيني به گونه خاص شهرهاي ايران، همانند بسياري از كشورهاي توسعهنيافته، بازتاب فضايي تحول در سازمانيابي توليد و بازتاب بسط سرمايهداري پيراموني در ايران است.
بسط امكانات اشتغال و زندگي در برخي نقاط (عمدتاً شهر) براثر توسعه مناسبات سرمايهداري از يك سو و كاهش اين امكانات در نقاط ديگر (عمدتاً روستا) به دليل فروپاشي مناسبات پيش سرمايهداري، از سوي ديگر زمينه مهاجرتهاي داخلي و شهرنشيني در ايران را فراهم آورده است.
زندگي در شهرهاي بزرگ براي يك خانواده مهاجر، با تشتت فرهنگي موجود، نيازمند بازتعريف مفهوم هويت و اهليت منطقهاي براي استحكام پيوندهاي روحي ساكنين محلههاي مختلف با محل سكونت خود است.
شكل و هويت شهري كه البته معناي وسيعي دارد، يكي از همان نشانههايي است كه در جاي جاي شهر، آدمي را به مدلولهاي خود ارجاع داده و كنشگران اجتماعي را برحسب درك ايشان از اين مدلولها به سمت ارتباط موثر و انتخاب عمل مناسب رهنمون ميكند.
در جوامع مدرن امروزي ارتباط گروهي بين افراد بومي با مهاجران قديمي و جديد از اهميت زيادي برخوردار است، بنابراين درباره تطابق با اجتماع، نشانههاي قومي و نژادي و ساير تفاوتهاي گروههاي مختلف مهاجر و بومي بررسيهايي صورت گرفته و توجه زيادي به انواع مهاجرت و همچنين رفتار اجتماعي با مهاجران شده است.
مشكلات موجود در اين زمينه به تفاوت نژادي و فرهنگي مربوط نيست بلكه بيشتر مشكلات به وضعيت اجتماعي و اقتصادي مهاجران بستگي دارد و همين عامل است كه پذيرش يا عدم پذيرش ساكنان اصلي را تعيين ميكند.
زندگي در اين شهرها موجب تحول نيازها، علايق و توليد هويت جديد براي شهرنشينان شده و در اين ميان گاه مهاجران، در مواجه با هويت جديد شهري هويت خود را از دست داده و در بافت شهري ادغام ميشوند.
شايد بتوان گفت هويت لايههاي مختلفي از تاريخ زندگي اجتماعي انسان است، پس هويت داراي بعد زمان است، علاوه بر بعد زماني هويت داراي بعد مكاني هم هست و تعلق انسان به يك سرزمين را تعريف و محقق ميكند. از جنبه ديگر هويت ماهيتي قومي هم دارد و با نژاد و رگ و ريشه انساني هم سرو كار دارد. بنابراين تداوم زندگي جوامع انساني در مقاطع مختلف تاريخي در يك مكان، همان هويت انساني است.
در منابع علمي شهرسازي هويت شهري بهعنوان يك هنجار توسعه قلمداد ميشود، به عبارتي ديگر شهر يا جامعهاي رشد ميكند كه بخشي از صفات هويتش در جريان رشد تغيير كند و ساماندهي جديدي يابد.حال سوال اين است كه انسان مهاجر كه ريشه و هويت تعريف شدهاي از گذشته و اصالت خود دارد با ورود به شهر كه تعريف و فرهنگ تعريف شدهاي ندارد چگونه رفتار خواهد كرد.
غالب نسل جديد مهاجران در شكل و نماي زيستي خود، از هويت قومي بهرهاي نميگيرند. يعني در فرم زيستي آن را به فراموشي ميسپارند، اما عطف بهسامان يافتن آن مباني هويتي در ساختار ذهني و خانواده و در رفتار اجتماعي خويش، نشانههايي را از آن بروز ميدهند. با اين حال، مشكل بزرگتري در مورد آنها موضوعيت دارد.
كنش اجتماعي اين افراد مهاجر با افراد بومي و همچنين ويژگيهاي اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي وحتي جمعيتي آنها درتغييرات اجتماعي و تحولات اقتصادي و فرهنگي جامعه مهاجرپذير تاثير مستقيم و قابل ملاحظهاي دارد.
امروزه گروههاي قومي در شهرهاي بزرگ يكي از مهمترين شكلهاي شهري را به خود گرفته و از لحاظ فرهنگ و هويت سازي شهرها يكي از مهمترين مشكلات اجتماعي اين كشور- شهر محسوب ميشود.
از آنجا كه اين «هويت قومي» خود را در گسترهاي عظيم از هويتهاي ديگر ميبيند و هويت واحد و غالب اجتماعي را درمقابل خويش نميبيند، ماهيت و حضور اجتماعي خود را دوام ميبخشد و به محلاتي ميرود كه بيشترين خويشاوندان و تعلق خاطر را داشته باشند.
آنچه يك گروه انساني را هويت ميبخشد شباهتي است كه باعث تفاوت آنها از گروههاي ديگر ميشود. شباهت و تفاوت معناهايي هستند كه افراد آنها را ميسازند. فرهنگ جوامع بشري فرآيند تفاوت و شباهت را عينيت ميبخشد.
ابزارهاي فرهنگي هويتساز، باعث شكلگيري مقولههاي هويتي در بين جوامع بشري ميشوند. زبان، مذهب، پوشاك، علايق زيباشناختي، تفريحات و سرگرمي، ورزش، تغذيه و... مواردي فرهنگي هستند كه براي زندگي هر گروهي ايجاد معنا ميكنند و باعث شباهت درونگروهي و تفاوت از برونگروه ميشود.
افراد هنگامي خود را داراي هويت و زندگي معنادار ميدانند كه نياز آنها به تداوم، ثبات، تمايز، همانندي با اجتماع، برتري و امر مطلق به اندازه قابل قبول تأمين شود.
هرگاه مرزهاي زندگي انسان به روي دنيايي بزرگتر باز شود، امنيت و آرامش ناشي از احساس حضور در يك خانه امن و محصور هم تهديد و متزلزل ميشود.
نبود محيط زيست بومي، سبب فقدان بافت فرهنگي متناسب با شأن هويتي جامعه شده كه در بحث آسيبهاي اجتماعي، جامعه را به شدت تحتالشعاع قرار ميدهد، لذا محلهگرايي به عنوان شعار محوري متوليان فرهنگ شهري ميتواند در تغيير شرايط فرهنگي شهر به زيستگاهي فرهنگي، مؤثر باشد.
اين قوميتها در هر شهر و كشوري كه باشند سعي ميكنند در يك منطقه و در كنار هم سكونت كنند و همين همسايگي و نزديكي باعث پيوند و ارتباط آنان شده و اينگونه ميتوانند به احساس امنيت و آرامش برسند.
بنابراين ويژگيهاي شغلي و... خانوادگي به فرد منتقل ميشود و بخشي از سرمايه اجتماعي فرد را ميسازد.
اينها پديدآورنده همبستگي اجتماعي است. پس سرمايه جمعي با مسأله همبستگي اجتماعي رابطه مستقيم دارد. در اين چارچوب كرد بودن، ترك بودن، يهودي بودن، بلوچ بودن و.... براي فرد يك سرمايه را به ارمغان ميآورد كه جايگاه فرد را در جامعه تعريف ميكند.
در تهران كه محل زندگي همه اين اقوام است، هنوز يك رابطه منسجم و سازنده پديد نيامده و به همين جهت تهران شهر غريبههاست و همه نسبت به هم غريبند.
بايد گفت هنگامي كه شهروندان نسبت به محيط اجتماعي خود احساس تعلق نمايند، شرايط لازم براي اجتماعي اخلاقي فراهم ميشود و با افزايش تعلق اجتماعي مشاركت اجتماعي نيز افزايش مييابد. بسياري از جامعهشناسان شهري بر اين باورند كه دلايل اصلي پايين آمدن مشاركت شهروندان در اداره شهر با موضوع تعلق خاطر آنها با شهر ارتباط معنا داري دارد.
احساس تعلق و در نتيجه آن افزايش مشـــاركت شهروندان در مديريت شهري ميتواند در تأمين منابع اقتصادي، كاهش هزينه خدمات، افزايش انسجام اجتماعي، كاهش آسيبها و تنشهاي ناشي از زندگي شهري و رضايت شهروندان مؤثر باشد.
در آن سو اگر فردي در شهر و كشوري ساكن شود كه وابستگي و تعلق خاطري نداشته باشد كنترل بيروني كه توسط همسايگان و خويشاوندان خود داشته، احساس نكرده و زمينه بيهويتي و در نتيجه از خود بيگانگي و انحرافات را بيشتر باز ميكند.