شهروند محدود
در گذشته مردم که در روستاها آزادانه زندگی می کردند، به سرعت خود را در فضای دیدند که آزادی آنها را محدود و آنها را تحت یکسری قوانین خاص قرار داده بود. این مکانی جایی نبود غیر از شهر .زندگی در شهر نیاز به قوانین، ارتباطات و تعاملات خاص خود است و هرگونه وقفه، کوتاهی و نادیدهگرفتن قوانین و آداب شهرنشینی و رعایت نکردن حقوق دیگران، از تنشها، خشونتها و ناملایمات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی بسیاری را دامن میزند.
درست است که شهرنشینی خود به معنای زندگی در شهر است ولی آیا واقعا زندگی در شهر بدون قوانین خاص با تراکم زیاد، هویت های گوناگون و انتظارات زیاد امکان پذیر خواهد شد. اینجاست که مفهوم "شهروندی"، شهرنشینی پر محتوا و معناتر می کند.
شهرنشینی یعنی اینکه افراد دارای فرهنگ شهرنشینی باشند و شهروند یعنی اینکه قوانین همان شهر را رعایت کند.حال سوال این است که در چه شرایطی فرد خود را شهروند میشناسد؛ و کدام مجموعه از صفات و خصلتهاست که به فرد شهرنشین، درکی از شهروندبودن میدهد؟
گی ارمه، در کتاب فرهنگ و دموکراسی مینویسد، شهروندی فقط از لحظهای آغاز میشود که انسان درها را به روی کسانی که با او فرق دارند، بگشاید. شهروند کسی است که قواعد سلوک دموکراتیک را میداند و ارزشهای اخلاقی آن را میشناسد.
شاید واژه شهروند در میان کتابها و روزنامهها غریبی نکند اما در متن جامعه هنوز مهمانی ناخوانده محسوب می شود تا جاییکه خود اداره کنندگان شهر نیز در مدار این قوانین نشان غریبی دارند.