ایدئولوژی داخل لنگه کفش
۵۰ سال قبل، زماني که "نيکيتا خروشچف" رهبر اتحاد شوروي کفش خود را در آورده و با آن روي تريبون سازمان ملل متحد مي کوبيد، مي گذرد.
وي در اجلا س عمومي 902 در اکتبر 1960 که سخنراني مي کرد، مشت کوبيدن بر ميز چنان که بايد حالش را جا نمي آورد، بنابراين کفشش را از پا در آورد و به دست گرفت و چندين بار در برابر چشمان بهت زده رهبران جهان بر ميز کوبيد.
امروزه که سالها از آن قضيه مي گذرد، کفش هاي ديگري باز در تاريخ سياسي زنده شدند و آن کفش هاي منتظر زيدي خبرنگار عراقي شبکه البغداديه است که بدون شک پس از ماجراي خروشچف، مهم ترين کفش هاي تاريخ سياست است.
با اين تفاوت که خروشچف کفش را بر ميز مي کوبيد ولي منتظر زيدي به سمت رييس جمهور آمريکا، که اين رييس جمهور روزها سرمست از پيروزي در عراق و افغانستان بود و به عراق آمد تا آخرين پيروزي خود را که همانا امضاي توافقنامه امنيتي با عراق محسوب مي شد، در پرونده خود ثبت کند، غافل از اينکه با پرتاب يک لنگه کفش اين پرونده جاي خود را به بهترين مرجع داستانهاي طنز و بازي هاي رايانه اي خواهد داد.
شايد ساختن همين انيميشن ها و طنزها در قبال اين لنگه کفش، تلنگري در ذهن او بياندازد که بفهمد که چرا اينقدر مردم او را دوست ندارند، چرا پرچم کشورش را به آتش مي کشند، و چرا بسوي او لنگه کفش پرتاب مي کنند.
او اينک به ياد مي آورد که در فرهنگ عراق پرتاب کردن کفش به سوي کسي، نشانه توهين و اعلام نفرت و انزجار است و به خاطر مي آورد که وقتي سربازان آمريکايي در سال 2003 مجسمه صدام را در ميدان فردوس بغداد پايين کشيدند، جمعيت حاضر در ميدان با کفش هايشان مجسمه وي را لگدمال کردند.
حال اين کفش ها بسوي کسي مي رود که روزي ناجي عراقي بود، ولي رفتار و ماندن نظاميان آمريکايي و برخي غربي ها در اين کشور و تبديل ناجيان روز هاي ابتدايي، به اشغالگران کنوني خشم عراقي ها را به جايي رساند که با لنگه کفش از رئيس جمهور آمريکا پذيرايي کنند.
دليل اين موضوع هم کاملا روشن است و آن هم اينکه امروزه مردم عراق به اندازه اي از عمليات ها و حضور سربازان عراقي واهمه دارند که اگر روزي در عراق فقط 25غيرنظامي کشته شوند مي توان گفت آن روز، روز خوبي براي آنها بوده است.
پس مي توان گفت گر چه مسئولان آمريکايي لشکرکشي به عراق را شکست قلمداد نمي کنند، ولي يقينا پرتاب اين لنگه کفش به سمت بوش شکست بزرگي در تاريخ چندين ساله آمريکا محسوب مي شود.
اين موضوع ياد آور جمله معروف فرانسيس فوکوياما است که معتقد است: "دولت کنوني آمريکا در اداره سياست روزانه خود بي کفايت ظاهر شده و دولت بوش اهداف بلندپروازانه خود در عراق را بسيار بد و نامناسب پيگيري کرده است وهيچ گاه در تاريخ آمريکا، به جز در پايان جنگ ويتنام واشنگتن به اندازه امروز در سياست خارجي خود سردرگم و منزوي نبوده است".
با تفسیرهای مختلفی که در این حوزه صورت می گیرد٬ می توان گفت که شکست بزرگ آمریکا در عراق از سوی همه پذیرفتنی است٬ اما در این میان نباید ایدئولوژی شخصی را که به سمت قدرتمندترین رییس جمهور شناخته شده است٬ نایده گرفت.با اینکه این موضوع از دید خیلی پنهان مانده ولی باید گفت "منتظر الزیدی" خبرنگار البغدادیه عراقی است که این شبکه وابسته به حزب بعث بوده و توسط دختر صدام حسین اداره می شود.
نگاهی به خبرها و تحلیل های این شبکه نشان می دهد که این شبکه البغدایه در چند سال گذشته همیشه مخالف برنامه و سیاست های آمریکا در عراق و افغانستان است٬ که با توجه به وابسته بودن به حزب بعث هم بیش از این انتظار نیست.
همین امر باعث شده تا منتظر الزیدی تحث شرایط ایدئولوژی حاکم در این شبکه قرار گرفته و بسیاری از اندیشه های حاکم در این رسانه را خواسته و ناخواسته قبول کند. چرا که این پشتیبانان مالی رسانه ها هستند که می گویند چه بنویسد و چه ننویسد.الزیدی هم در چند سال گذشته هم چیزی بیش از شکست سیاست های بوش در آمریکا ننوشته است ٬ پس اگر از دیدگاههای روانشناسی و جامعه شناسی این موضوع را تحلیل کنیم پی خواهیم برد که همراه پرتاب این لنگه کفش٬ ایدئولوژی الزدیدی نیز بسوی او پرتاب شده است.