قرون گذشته پارادیم حاکم بر روابط بین تمدنی، پارادایم نزاع و ستیز بود، که در این گونه تفسیر، تمدنها، در مسابقه ای خونبار جد و جهد می نمایند که گوی سبقت از هم بریابند و دائماً در تلاشند که بر دیگری سیطره یابند و به سلطه پذیران تفهیم نمایند در چنین فضایی مسلماً جهان سرشار از خشونت توام با اضطراب خواهد بود.

بر همین اساس عصر امروز را شاید بتوان به یک اعتبار «عصر گفت و گو» نامگذاری کرد. عصری که در آن جنگ و خشونت به اوج خود رسیده است و به نظر می رسد که نوعی گرایش رشد یابنده به سمت گفتگو در صور و اشکال مختلف آن به صورت یکی از وجوه غالب در همه جوامع در آمده است و گفتگوی میان تمدنها به یک موضوع مهم در سطوح ملی و بین المللی تبدیل شده است.
گویی این روزها اکثریت قریب به اتفاق شهروندان ساکن سیاره زمین این آموزه ی "کارل پوپر" یکی از برجسته ترین متفکران قرن حاضر را پذیرفته اند که یادآور شده بود: «بزرگترین گام به سمت یک دنیای بهتر و صلح آمیزتر هنگامی برداشته می شود که استدلالها پشتوانه شمشیرها قرار گرفتند و بعداً در مواردی جایگزین آنها شدند».
سال 2001 بنام "گفتگوی تمدنها" به ابتکار محمد خاتمی، و سال 2010 بعنوان سال "نزدیکی فرهنگ ها" به ابتکار نورالسلطان نظربایف، رئیس‌جمهور قزاقستان، شاید دو نمونه اصلی این ایده در کنار نظریه پایان تاریخ فوکویاما و برخورد تمدنها هانتینگتون باشد.
ساموئل هانتینگتون در کتاب معروفش «نظریه برخورد تمدنها» قرن بیست و یکم را قرن برخورد تمدن غربی با تمدن اسلامی و تمدن کنفوسیوسی برشمرد و به سران کشورهای اروپایی و آمریکا هشدار داد تا آمادگی لازم را برای چالش با این دو تمدن داشته باشند. وی همچنین توصیه کرد که باید از اتحاد میان دو تمدن اسلامی و کنفوسیوسی جلو گیری بعمل آید.
ایده راهبردی برخورد تمدنها با هدف توصیه و رهنمود دولتمردان تمدنهای خودی برای تنظیم سیاست های مناسب به منظور حفظ و تضمین سیطره جهانی خویش بر ملل دیگر بود، تئوری او به مثابه انگاره جدیدی برای تبیین مناسبات جهانی پس از فروپاشی شوروی و برای دوره ای که تییین دو قطیی شرق، غرب و شمال، جنوب و نظریه سه جهان از رده خارج شده بود، مطرح شد، این نظریه از معدود نظریاتی است که از سرعت انتشار غیر قابل انتظاری برخورد بوده است، استقبال شایان از این نظریه لااقل در گام نخست موید این امر است که طرح آن بسیار موقع شناسانه و در زمان وشرایط مساعدی که جهان در خلاء ناشی از فقدان یک پاردایم مناسب برای توجیه اوضاع مناسب جهانی به سر می برد ارائه شد.
به زعم هانتینگتون علت برخورد تمدنها با تمدن غرب در آن است که مفاهیم غربی به طور بنیادی متفاوت با مفاهیم رایج در دیگر تمدن هاست باورهای غرب مانند فردگرایی، لیبرالیسم، قانون اساسی حقوق بشر، مساوات، آزادی، دموکراسی و جدایی مذهب از سیاست مفاهیمی هستند که اغلب در فرهنگ های دیگر پژواک کمی دارند با این طرز تفکر وی غرب را در مقابل سایرین تصور می کند. وی فقط توصیه به درگیری و برخورد نمی کند و آن را راه حل مناسب حل اختلافات نمی داند. بلکه ذات و سرشت روابط میان ملت ها را در درگیری و منازعه می داند اما در نظریه گفتگوی تمدنها این معنی نهفته است که ذلت و جوهره ی رابطه ی فرهنگ ها منازعه نیست بلکه مفاهمه و گفتگو می تواند به الگوی رابطه ی میان آنها بدل شود.
ایده ی گفتگوی تمدنها در حقیقت احیای سنت ها و الگوهای انسان ساز اسلام در ارتباطات فرهنگی و اجتماعی و جلوه ای از مؤدت و سعه صدر و احترام به اندیشه ها و همه ارزش هایی که در زمینه ی روابط اجتماعی و انسانی در اسلام وجود دارد.
طراح نظریه گفتگوی تمدنها با نگاه فیلسوفانه و متفکرانه ای بر این باور است که فطرت پاک انسان با خصومت به درگیری و جنگ سازگاری نداشته و با عقلانیت و عرفان و عشق می توان گرایش به تفاهم و دوستی و گفتگو قدم برداشت.
"الوین تافلر" نویسنده کتاب «موج سوم» ، که دنیای آینده را دنیای پر از خصومت و کینه توزی می داند معتقد است جامعه انسانی با تکیه بر دانایی می تواند، انسانی تر زندگی کند و آرمان صلح و رفاه وعدالت و خرد را تحقق بخشد. وی معتقد است برای برای حصول و کسب دانایی چاره ای جز تبادل افکار و کنش متقابل نیست.
اما "یورگن هابرماس" فیلسوف آلمانی با ارائه نظریه «کنش ارتباطی» تأکید کرده است که مبادله ی عقلانی و عقل ارتباطی تنها در شرایطی که جامعه، آسوده از زور و اجبار باشد امکان می یابد ولی بدلیل اینکه اولویت جامعه امروز زور و خشونت بوده و ابرار همه چیز قدرت و پول شده است، بنابراین صحبت کردن از عقل و گفتگو کمی ساده انگارانه است.
با ارائه این نظریات این سوال مطرح می شود که آیا با نامگذاری سال 2010 که بنام سال "نزدیکی فرهنگ ها" نامگذاری شده است، آیا بشر خواهد توانست به آرمانهای خود که همانا دوری از خشونت و جنگ است، برسد؟ و آیا نه همانند سال گفتگوی تمدنها فقط در سطح نظریه باقی خواهد ماند؟
شاید با نگاهی به آمار کشته شدگان در نقاط مختلف جهان چه به دلایل درگیری های خانوادگی و شهری و چه از جنگ در عراق و افغانستان پاسخی به این پرسش ها و آینده جهان خودمان یافت که جهان به کدامین سو می رود.