کارکردهای خانواده
نخستین وظیفه هنجارهای اخلاقی یک جامعه تنظیم روابط دو جنس مرد و زن بر پایه های مناسب آن است . انسانی ترین عمل تنظیم این روابط ، همان ازدواج است که می توان را به عنوان اتخاذ زن و مرد برای بهبود و پیشرفت آینده تعریف کرد و خانواده بعنوان یکی از نهادهای اجتماعی برای تامین اساسی ترین نیازهای انسان و جامعه نهادینه شده است . خانواده پایه و اساس اجتماع و سلول سازنده زندگی است و در ئسعیترین مفهوم کلمه ، خاستگاه اعضای خویش در پناگاه آنان است .این نهاد به اعضای خود احساس آرامش و امنیت بخشیده و در تمام طول تاریخ و در تمام جوامع وجود داشته بنابراین در نتیجه بعنوان یک پدیده تام و عام اجتماعی محسوب می شود ، اصول و ضوابط حاکم بر آن نیز با توجه به فطرت انسان و شرایط جغرافیایی ، اجتماعی و فرهنگی بصورت نهادی تنظیم و تدوین شده است ، بنابراین با توجه به جایگاه با اهمیت نهاد خانواده ضرورت تحقیق و پژوهش در بخشهای مختلف این نهاد از جمله ازدواج ، خویشاوندی ، طلاق ، ساختار و کارکردآنها در ارتباط با تحولات اجتماعی و اقتصادی جامعه امری ضروری و بدیهی به نظر می رسد .اگر چه قدمت خانواده به پیدایش انسان می رسد ، اما مهم ترین کارکرد اساسی خانواده یعنی ادامه نسل انسان بوسیله ازدواج فراهم می گردد و از آن جاییکه ازدواج مقدمه تشکیل خانواده است ، بنابراین ازدواج مقدم بر خانواده بوده و مانند بسیاری از پدیده های دیگر دارای ضوابط و اصول و هنجارهای معینی می باشد . بدون تردید یکی از مهمترین پدیده های اجتماعی و زیستی و فرهنگی مربوط به انسان و جامعه، ازدواج می باشد ، زیرا که تغییرات حاصل در ازدواج سبب تغییر و دگرگونی در شکل و کارکرد خانواده در دورانهای مختلف تاریخی گردیده است .در این دوران ، خانواده در روابط درونی و بیرونی از جهات مختلف دستخوش تغییر و دگرگونی های زیادی پیدا کرده است . برخی از پژوهشگران با توجه به مسائل و عوارض فعلی ان ، خانواده را نهادی رو به ضعف و حتی رو به زوال می پندارند و عقیده دارند که یک یک وظایف و کارکردهای خانواده به تدریج به کل جامعه و به دیگر نهادهای اجتماعی منتقل می شود و در نتیجه روابط حاکم عاطفی میان اعضای خانواده به تریج نیز رو به سستی می گذارد . ولی گروهی دیگر را عقیده بر ان آست که خانواده روزگار ما نهادی استوارتر و پیشرفته تر از گذشته است و برداشتهای رایج درمورد سستی روابط خانوادگی ناشی از تصورات رویایی درباره گذشته و اعتقاد به این است که همه چیز در گذشته انسانی تر و روابط احساسی و عاطفی تر بوده است ، حال آنکه خانواده اگر چه در طول تاریخ فرار و نشیب های بسیاری را از سر گذرانده و شکلی های گوناگون یافته اما روی هم نهادی پویا است که به تناسب شرایط اجتماعی و تاریخی تحولاتی را می پذیرد و خود را با شرایط جدید انطباق می دهد و در عین حال نیز در جامعه تاثیر گذاشته و نهادهای مختلف را با خود هماهنگ و منطبق می سازد .
در جامعه سنتی خانواده ، نوع خانواده مسلط معمولاً خانواده گسترده بود که متشکل از چندین خانواده هسته ای است مثل اینکه چندین برادر ازدواج کرده و با والدین و خانوادهای خود زندگی می کردند ولی توسعه اقتصادی و شهرنشینی موجب از هم گسیختگی این نوع خانواده و تبدیل آن به خانواده هسته ای کرد.همین امر باعث شد که بسیاری از ارزشهای خانواده شکسته شده و صور جدیدی از آن بوجود بیاید و فرزندان کیلومترها دورتر از خانواده خود زندگی کرده و بسیاری از کارکردهای خانواده را از بین ببرند به طور کلی «کارکردهای خانواده عبارتند از :
1- تولید مثل
2- حمایت
3- اجتماعی کردن
4- تنظیم روابط جنسی
5- عاطفه و همگرایی
6- پایگاه اجتماعی» (1).
ولی همانطور که گفتیم خانواده در جوامع جدید به دلیل صنعتی شدن ، توسعه شهرنشینی، تحرک جفرافیایی ، برخی از کارکردهای خود را از دست داده است . از سوی دیگر با ورود رسانه به درون خانواده ارتباط خانواده ها روز به روز کمتر شده به طوری که در خانواده امروزی نبودن یکی از افراد خانه کمتر محسوس می شود و هر فردی از خانواده گاه به اندازه نیم ساعت نیز با خانواده خود صحبت نمی کند و هر کدام بعد از چند دقیقه ای به اتاق های مستقل خود رفته و در تنهایی خود بسر می برند و این به معنای بحران عاطفی و تجزی شخصیتی است . در سوی دیگر به جای آنکه پدر و مادر به بچه های خود آموزش بدهند این امر از طریق رسانه ها ی امروزه صورت می گیرد و نقش پدر ومادر به کمترین حد خود کاهش پیدا می کند ، و دیگر ذهن کودکان در اختیار والدین نمی باشد ، و از سوی دیگر چه بسا روزها این آموزش از طریق مهد های کودک انجام بگیرد . بنابراین خانواده بعنوان کانون فرهنگی و اجتماعی جای خود را به کانون آموزشی می دهد. از سوی دیگر بسیاری از خانواده های امروزه نیز حاضر به بچه دار شدن نیز نسیتند و آنها خلا ء عاطفی خود را از طریق پناه بردن به طرف حیوانات و بویژه سگ پر می کنند و این امر بدانجا رسیده است که عدهای ترجیح میدهند با سگ دوست شوند تا با انسان . تنها چیزی که ممکن است بنیان خانواده را از هم بپاشد عدم کنترل روابط جنسی درمحدوده مشخص است . سست شدن پیوند عاطفی میان زن وشوهر و رواج چند همسری و آزادی روابط جنسی و هم جنس بازی در خارج از محدوده خانواده در سالهای اخیر باعث شده که خانواده جایگاه و ارزش خود را در کشورهای غربی از دست بدهد .
«خانواده از دیدگاهی یک نشان یا نماد اجتماعی شمرده می شود و برآیند یا انعکاسی از کل جامعه است . دریک جامعه منحط ، خانواده نیز خود به خود منحط شمرده می شود، برعکس در سلامت جامعه ، سازمانهای آن ، از جمله خانواده نیز از سلامت برخوردار خواهد بود . هرگز نمی توان انتظار داشت جامعه ای سالم باشد و حال آنکه از خانواده هایی سالم برخوردار نباشد.و به درستی که هیج خانوانده ای هم نمی تواند ادعای سلامتی نماید چنانچه فرزندان ناسالم از درون خانواده بیرون بیایند»(2). از این رو تعریفی دقیق از زندگی مشترک در این مقوله از مفاهیم اساسی است . زندگی مشترک تنها در تامین و رفع نیازهای مادی و اقتصادی و تدوام نسلی نیست ، بلکه حس مشارکت و تفاهم برای تامین وسعت نگرش و امکان دستییابی به فرصتهای بیشتر است . به بیان دیگر زندگی مشترک مبتنی برقرارداد بین زن ومرد برای ارضاء نیازها ی خود و به تبع آن انجام کارکردهای خانواده می باشد.(3)
خانواده زیر بنای اصلی جامعه پایدار است و هنگامی که این زیر بنا آسیب ببیند قطعاً جامعه نیز متزلزل خواهد شد و دیگر نمی توانیم از جامعه سالم وپایدار سخن بگوییم . خانواده گسسته دیگر نمی تواند جایگاه مناسبی جهت رشد جسمی و عاطفی کودکان باشد این خانواده به جای آموزش ، عشق و محبت و دوست داشتن به کودکان آنها را با انواع عقده ها مواجه می کند و به جای حفظ آنها در محیط گرم و دوست داشتنی خانواده آنها را به محیطهایی رهنمون می سازد که قطعاً آینده مناسبی را برای آنها به ارمغان نخواهد آورد .
1-اعزازی ، شهلا . جامعه شناسی خانواده. تهران . روشنگران و مطالعات زنان . 1376 .ص169
2-ساروخانی ، باقر .جامعه شناسی خانواده . تهران. انتشارات سروش . 1381.ص134
3- ستوده ، هدایت الله .آسیب شناسی اجتماعی .تهران .آوای نور . ص205
این مقاله در روزنامه اعتماد ملی با نام خود نویسنده وبلاگ به چاپ رسیده است .