نگاهی بر امنيت و سياست قومي درایران
ارزيابي و سنجش مستمر تهديدات بيروني و داخلي براي هر سيستم سياسي يكي از وظايف مهم نهادهاي ناظر بر فرايند نهادمند كردن امنيت ، تلاش براي استقرار هدفمند آن ، برخورداري دقيق و نرم افزاري با مقوله كنترل امنيت پايدار و راههاي مقابله با آسيب زايي و پيدايش بحران هاي رو به تزايد در بسترهاي سياسي و امنيتي است .يكي از وظايف دولت شناسايي و تحليل بررسي عوامل موجود در ايجاد بحران و همچنين يافتن شيوه ها و راههاي مناسب براي كنترل و مهار آنها مي باشد، از جمله بحران هايی كه در روزهاي اخير فضاي امنيت را تا حدي تحت تاثير خود قرار داده ، بروز حساسيت هاي قومي در منطقه شمال غربي و بويژه در مناطق كردستان و خوزستان مي باشد.
بنا بر گزارش سايت بازتاب طي ماههاي گذشته مطالب مختلفي عليه جمهوري اسلامي ايران در نشريات باكو منتشر شد كه بر ضرورت حمايت آذري هاي ايران از حمله آمريكا تاكيد كرده اند، از جمله اين نشريات مجله "آذربايجان جنوب" است كه از سوي سفارت آمريكا تامين مالي مي شود. تاثير اين رسانه تا حدي بود كه به برخوردهاي امنيتي در شهرهاي بازرگان و ماكو انجاميد كه اين امر نشان دهنده شروع موج جديد از ايجاد بحران هاي قومي در كشور مي باشد و اين مسله با انفجارهای شهر اهواز و چاپ کاریکاتور قومی در یکی از روزنامه های سراسری برخلاف مخالف متن 20 ميثاق بين المللي حقوقي، مدني و سياسي و حريم مطبوعاتي به بالا ترين حد خود رسيد. مسائل قومي تا آنجا به بحران تبديل شده كه وزير اطلاعات دولت خاتمي (شهريور83) در جمع خبرنگاران اعلام كرد : بحران هايي كه ايران در آينده با آن مواجه خواهد بود، سياسي نخواهد بود، بلكه چالش هاي قومي و صنفي خواهد بود كه آنها را در رديف« نگران هاي امنيتي » قرارداده است.
مناطق آذربایجان، خوزستان و كردستان به دليل حساسيت هاي قومي، سياسي، امنيتي و اقتصادي و اقليت مذهبي همواره بعنوان يكي از استراتژيك ترين مناطق كشور بوده، و تطور اين مسئله به قبل و بعد از انقلاب بر مي گردد. به عنوان نمونه در سالهاي اوليه انقلاب با توجه به ضعف دولت مركز ، تقاضاي اقوام براي خود مختاري و خودگرداني و بهبود اوضاع اقتصادي شدت گرفت . دركردستان دو حزب عمده يعني حزب دموكرات و حزب كومله دست به تجديد سازمان زدند و خواستار تاسيس حكومت و پارلمان محلي شدند و به تشكيل نيروهاي « پيشمرگ » دست زدند . حزب كومله گرايش مائوتيستي و دهقاني داشت و به تشكيل شوراهاي دهقاني در كردستان پرداخت و خواستار اصلاحات ارضي در كردستان شد . آشفتگي اوضاع كردستان دولت موقت را وادار به اعزام نيروهاي مذاكره و سپس برخورد با آنان كرد(5). و از آن زمان تا به امروز اين مناطق بخاطر تفكر سلطه جويانه رنگ آرامش به خود نديده است. كشمكشهاي قومي هميشه در زندگي سياسي و تكوين و اضمحلال دولتها نقش داشته و فتح سرزمين قومي به وسيله قومي ديگر يكي از عوامل تشكيل دولتها بوده است. اهمیت این موضوع وقتی بیشتر می شود که بدانیم مجامع بین المللی این روزها حق انتخاب سیاسی بیشتری برای اقوام قایل هستند و خصوصاً پس از مسألة بالکان و صربستان توجه مجامع بین المللی به اقوام بیشتر از پیش شده است. تا جاییکه حتی قدرتهای جهانی با پشتوانة سازمانهای بین المللی- خود - در بحرانهای قومی دخالت می کنند. مدار 36 درجة پرواز ممنوع در شمال عراق پس از جنگ با کویت، بمباران صربستان و دخالت ناتو در مسألة کوزوو شواهد این گفتارند. امروزه قوميت ها بوسيله نيروهاي خارجي بيش از هر زمان ديگري تحريك شده و در اين ميان نقش دولت دو چندان مي شود. براي كارآمد كردن این مسئله ، انديشه و هوشمند ديگري را مي طلبد. قوم عبارت از مردمي است كه داراي وحدت زبان، كنش و بينش و منافع مشتركي باشد و قوميت يك احساس اجتماعي است كه از اشتراك وطن، زبان، و وحدت تاريخي و آرمان ها ناشي مي شود. طرح مسله قومي در ايران براي اولين بار توسط جريانات چپ و در چارچوب تحليل هاي ماركسيسم ارائه شده (1) و پيدايش مشكل اقليت هاي قومي در درون كشورها، حاصل پيدايش ناسيوناليسم نوين بوده است كه هم موجب تقويت احساس همبستگي قومي اقليتها شده و هم احساسات ناسيوناليستي قوم حاكم را تقويت كرده است. ناسيوناليسم (به مفهوم حس تعلق داشتن به يك ملت، مثل ايران) و قوم گرايي دو متغير جدا از هم مي باشند و رابطه معكوس با يكديگر دارند، يعني هرچه ناسيوناليسم در ميان يك ملت قوي تر باشد، از ميزان قوم گرايي كاسته خواهد شد و بالعكس؛ هرچه ميل به تجزيه و تاكيد روي مسئله قوميت و مليت بيشتر باشد، ريشه ناسيوناليسم ضعيف تر خواهد بود. اصولاً كشورهايی كه از وسعت ارضي قابل توجهي برخوردارند و يا داراي تنوع قومي و نژادي مي باشند خصوصاً اينكه اختلافات زباني، فرهنگي، مذهبي نيز بدان اضافه شود در معرض تهديد جنبش هاي خود مختار طلب و تجزيه طلب مي باشند و چون سرزمين ايران در مقوله تنوع زباني و قومي درجهان با 24 درصد همانندي در رتبه شانزدهم همانندي قراردارد، اهميت پرداختن به موضوع قوميت را دو چندان مي كند(2). طبعاً همه اقليتها قومي تمايل به جدا شدن از كشور اصلي را ندارند، ميزان وفاداري اقليت ها به دولت مركزي به دلايل مختلف است. اقليت ها داراي مشتركات فرهنگي، تاريخي و زباني هستند و بسته به ميزان سلطه جويي قوم مركزي ممكن است به درجات مختلف به خود سازمان دهند. سياست دولت مركزي نسبت به اقليت هاي قومي ممكن است در جهت حفظ هويت فرهنگي آنها و يا جذب آنها در درون فرهنگ و قوميت مركزي باشد؛ در مقابل گرايش اقليتهاي قومي ممكن است در جهت كسب خود مختاري سياسي و يا فرهنگي باشد. ميزان توانايي سياسي اقليت هاي قومي بستگي به عوامل مختلف دارد، از جمه باید ديد كه آيا اقليت هاي خاص در يك كشور بخشي از مليت بزرگتر است كه در سرزمين ديگري دولتي تشكيل داده است و يا نه(3) .در كشورهاي چند قومي، تسلط يك قوم بر دستگاه دولت باعث بروز كشمكشهاي سياسي می شود، و اين امر اگر در كشور همسايه خلاف امر باشد بر شدت كشمكشها مي افزايد. دگرگوني در كشور همسايه عراق و برخورداري كردها از تشكيلات دولت جديد و كسب دومين قدرت بعد از ائتلاف يكپارچه، كردهاي ايران را با انتظارات زيادي مواجه كرده و چالش جديدي را بر دولت ايران در آينده فراهم مي كند. از سوي ديگر نگاهي كوتاه به شبكه هاي ماهواره اي نشان مي دهد كه آنها هم در اين امر بيكار ننشسته و سعي در ايجاد انگيزه و بر انگيختن احساسات مردم مي باشند، ضمن اينكه از نظر سياسي، بعضي از رهبران اقوام در آن سوي مرزها نگاهي ابزار گرايانه به مقوله قوميت دارند و در اين ميان برخي به ايجاد تشكيل گروهها تجزيه طلب پرداخته و به بهانه هر مناسبتي به تشكيل جلسات مهم مبادرت مي نمايند. مفاهيم "قوم"، "قوم گرايي"،"قوميت" و غيره همواره به عنوان مفاهيمي تفرقه افکنانه، نافي تماميت ارضي، مخدوش کننده امنيت ملي و غيره مطرح شده اند دليل اين شائبه نيز به خاطر استفاده از اين مفاهيم در محيط هاي متشنج و آکنده از سو ءظن هاي تحولات و تشنجات سياسي بوده است. وقتي صحبت از قوميت مي شود ناخود آگاه اذهان را به سمت درگيري بين اقوام و تجزيه طلبي و خود مختاري سوق مي دهد. البته ما نبايد گروههاي هويت طلب را با گروههاي تجزيه طلب يكي بدانيم، چرا که اصلي ترين شاخصه انسان اجتماع ، هويت اوست كه عبارتند از هويت فرهنگي، هويت ديني، هويت جغرافياي، و غيره . هويت طلبي هيچ ارتباطي با مسائل سياسي چون تجزيه و الحاق و يا نزديك به زير يك پرچم جمع كردن يك ملت يا قومي ندارد. يك عرب هويت طلب مي تواند از فرهنگ و زبان، دين و موجوديت تباري خود حفظ و حراست نمايد، ولي عاشق كشور خودش باشد كه در بسياري اين موارد با پان عربيسم اشتباه گرفته مي شود (4). قوم گرايي را نمي توان تنها عامل بوجود آمدن جنبش هاي قومي تلقي نمود جنبش هاي قومي حتماٌ داراي انگيزه هاي ديگري همچون مسائل اقتصادي، سياسي، اجتماعي و حتي فردي مي باشند و اگر حس تحقیر و محرومیت در یک قوم بیشتر باشد می تواند زمینه ساز هر جنبشی باشد. امروزه جامعه شناساني كه در مورد قوميت مطالعه مي كنند با توجه به گسترش رسانه ها و افزايش گرايش قوم مداري انسانها در عصر حاضربه دولت ها توصيه مي كنند كه از سياست چند فرهنگي پيروي كنند، تا بتوانند به تمامي نيازهاي گروهها و اقوام مختلف پاسخگو باشند. تحقيقات نشان مي دهد تهديد، تضريب، منازعات و درگيريهاي فيزيكي، تاثير موقتي داشته و اينگونه روشها نه تنها در مهار ناهنجاريها و تدوام امنيت كارساز نمي باشد، بلكه چنين حركتهاي نسنجيده زخمهاي عميق و ريشه داري در دل اجتماع و بطن مردم ايجاد مي كند كه غير قابل التيام و درمان است. همين امر باعث شده سياستمداران نگرشهاي متفاوتي در مورد توجه به خواسته هاي اقوام داشته باشند (6). ماده 15و 19 قانون اساسي جزء يكي از رويكردهاي سياست هاي دولت در زمينه مسائل قومي است كه توجه و اهمیت بیشتری نسبت به زبان و فرهنگ هر یک از اقوام می دهد و زمینه ساز تکثر گرایی در کشور می باشد . تا قبل از دهه 1990 سه ديدگاه مسلط در مقولة «قوميت» وجود داشت: ازليانگاران، ابزارگرايان و نمادپردازان قومي. ازلي انگاران هويت قومي را مقولهاي پيشيني ميدانند که همچون ميراثي به فرد ميرسد از نظر آنها عناصر عيني همچون زبان، فرهنگ، دين، سرزمين، رسومات مشترك نقش موثري در تعيين هويت افراد دارند. ابزارگرايان هويت قومي را مقولهاي ابزاري، ذهني و ساختگي ميدانند از نظر آنها «هويت قومي ـ فرهنگي چيزي نيست جز احساسي از وابستگي يا نوعي همانندي با جماعتي كم و بيش خيالي.» (7). نمادپردازان قومي برخلاف دو ديدگاه قبل اعتقادي به ازلي بودن هويت و همچنين ابداعي و ابزاري بودن آن ندارند. آنها با ارائه رويكرد مياني هم به اساطير، خاطرات و ريشههاي گذشته توجه دارند و هم دگرگونيهاي ايجاد شده توسط مدرنيته. اما امروزه دو نوع اندیشه در مورد آینده قومیت ها و بویژه جهانی شدن مدنظر است، اندیشه اول بر این اصل معتقد است که با جهانی شدن تمامی قومیت هویت اصلی خود را از دست داده و به سمت همرنگی حرکت می کنند. اما عده ای دیگر در مقابل این نظریه قرار می گیرند و معتقدند با جهانی شدن قومیت ها بیشتر از هر زمان دیگری به اصل و هویت خود پی برده و سعی در باز آفرینی دوباره آن خواهد شد. فيالمثل، مايك فدرستون (1995) مدعي است كه بخش اعظم نوشتهها دربارة تاثير فرهنگي جهاني شدن بر دو ديدگاه مغاير همگنسازي و ناهمگنسازي استوار است. در الگوي نخست گفته ميشود كه ما در جهاني زندگي ميكنيم كه صفت بارز آن ترويج همگنسازي است. آنها بر امپرياليسم فرهنگي و شيوهاي انگشت ميگذاشتند كه از آن طريق فرهنگ ايالات متحده به همراه ايدئولوژيهاي بازار آزاد به بقيه نقاط جهان صادر ميشود. الگوي دوم بر تاثير پيچيده، ناگريز و متقابل امر جهاني و امر محلي تاكيد ميكند. به بيان ديگر، «امر جهاني» مربوط است به نيروهاي اجتماعي و فرهنگي به لحاظ مكاني گسترده كه با «جهاني شدن» مرتبط اند. از قبيل مصرفگرائي ارتباطات ماهوارهاي، صنايع فرهنگي، مهاجرت و ... در حاليكه «امر محلي» با راه و رسمهاي خُرد و سنتها و شيوههاي به لحاظ جغرافيائي محدود از قبيل سنتهاي قومي، زيان، مذهب ... مرتبط است (8). هويتهاي محلي (جنبشهاي جديد، قوميتهاي جديد) كه تا ديروز امكان ابراز وجود نداشتند امروز با سرعتي خارقالعاده خود را مطرح ميسازند. اين هويتها تاريخ پنهان خودشان را باز مييابند و آن را از آخر به اول روايت ميكنند. آنها دريافتند كه تاريخي دارند و ميتوانند آن را بازگو كنند چرا كه هيچ وقت فرصت روايت كردن تاريخ خود را نداشتهاند، هويتهاي حاشيهاي در تلاش براي پيدا كردن ريشههاي خود دنبال كسب جايگاهي از طريق تاريخ پنهان شان براي بيان خود ميگردند. « هال» اين اشتياق و طلب ريشهها و كسب جايگاه را قوميت مينامد . قوميت، جايگاه يا فضاي لازمي است كه امكان سخن گفتن را براي مردم فراهم ميكند اين مرحله مهم در پيدايش و رشد همه جنبشهاي محلي و حاشيهاي است كه از بيست سال اخير يعني زمان كشف دوبارة قوميتهايشان تصوير ديگري ارائه كرده است.» (9). «استوري» نيز معتقد است كه جهاني شدن موجب شده كه براي يافتن «ريشههايمان به گذشتهاي مطمئنتر بازگرديم با اين اميد كه شايد از اين طريق بتوانيم هويتهايمان را در حال حاضر ثبات ببخشيم.» (10). حرکت قومیت ها در کشورهای مختلف نشان می دهد که قومیت ها به سمت باز یافتن ریشه خود بوده و برای بازسازی و احیای فرهنگ مجدد اصلی خود از هیج تلاشی دریغ نمی کنند، لذا در این سو نقش دولت بیش از هر زمان دیگری روشنتر و مشخص تر می شود . دولت براي پاسخ دادن به نيازهاي فرهنگي و اقتصادي و حتي سياسي اقوام مجبور است راهكار و شيوه خاصي را انتخاب كند. دراين باره سه الگوي عمده ، ماهيت اساسي سياست قومي در جوامع چند قوميتي وجود دارد كه انتخاب هر يك از اين الگوها براساس فرهنگ و تطور تاريخي و محدوده جغرافيايي هر كشور مشخص مي شود: الگوي اول : همانندسازي يا يك شكلي فرهنگي همانندسازي فرايند تقليل خط تمايزات قومي است و زماني رخ مي دهد كه اعضاي دو يا چند جامعه نژادي يا گروه اجتماعي كوچك با يكديگر همسان شوند. هدف سياست هاي همانندسازي عبارت است از: تركيب زيست شناختي، فرهنگي، اجتماعي و رواني گروه هاي متمايز و منفرد به منظور ايجاد يك جامعه عاري از تفاوت هاي قومي. هدف از سياست هاي همانندسازي كاهش اختلافات فرهنگي و ساختاري در ميان گروههاي مختلف است كه در آن صورت جامعه اي متجانس و همگن خواهيم داشت. اين الگو در دو سطح فرهنگي و ساختاري انجام گرفته و مهمترين نظريه پرداز آن "ميلتو ان ام . گوردون"جامعه شناس آمريكايي است . الگوی دوم: تكثر گرايي مساوات طلبانه اين الگو نقطه مقابل همانندسازي است و هدف آن حفظ و حتي تشديد تفاوت هاي موجود ميان گروههاي قومي است. اين الگو مبتني بر گروه جمعي و گروهي بوده و پذيرش وجود جوامع مستقل ازلحاظ فرهنگي و ساختاري (و نه از لحاظ قدرت سياسي و اقتصادي) اصل مهم آن است. در اين الگو ضوابط سياسي پذيرفته شده و مورد قبول همگان مي باشد و شكاف ها و تفاوت ها را كاهش مي دهد. تمام گروههايي كه به يك نظام سياسي مشترك و واحد وفادار هستند، در نظام اقتصادي مشاركت و مجموعه يكساني از ارزشهاي قومي را درك مي كنند. تفاوت ها توسط دولت صيانت و ضوابط سازماني جهت توزيع متناسب پاداش هاي اجتماعي اعمال مي شود و در نهايت تكثر گرايي صنفي پديد مي آورد، مثل سوئيس، يو گسلاوي و اتحاد شوروي سابق . معمولاً در اين گونه نظام ها گروههاي قومي از نظر قلمرو جغرافيايي جدا هستند. پذيرش اين الگو متضمن تاييد رسمي فرايند تكثر زباني (سوئيس چهارزبان، بلژيك دو زبان ، كانادا دو زبان ) است. الگوي سوم : تكثرگرايي نابرابر معمولاً در جوامع تحت استعمار و رژيم هاي نژاد پرست اين نظام ها در قالب سياست هايي هدايت مي شوند كه گروههاي قومي را از حيث ساختاري از يكديگر مجزا و توزيع بسيار نابرابر قدرت و مزايا را تقويت مي كند، در اين الگو دولت در دست يك گروه قومي مسلط است و مردم رعايا تلقي مي شوند نه شهروند (11). هدف عمده سياست هاي قومي نائل آمدن به همبستگي ملي يا اجتماعي و درنهايت تحقق وحدت نمادي است ولي از آنجاييكه سطح هويت جمعي در جامعه ايران بسيار نازل، كوچك، خاص گرايانه است و هويت جمعي عام در سطح كشور بسيار ضعيف مي باشد و افراد پايبند ارزش ها و هنجارهاي خاص گرايانه فاميلي و قومي خود هستند و در زندگي روزمره مصالح فاميلي و قومي خود را در سطح جامعه برمصالح ديگري ازجمله مصالح ملي ترجيح مي دهند(12). از سوي ديگر كمتر كسي ادعا مي كند كه همانندسازي كامل در جوامع موجود تحقق يافته، مشاهده برخي از كشورها يی كه اين سياست را در پيش گرفته اند، نشان مي دهد كه فقط در شكل ظاهري به يك شكل فرهنگي رسيده باشند ولي در بطن جامعه اين امر هرگز به تحقق نيافته است. تاريخ ايران نشان ميدهد كه ايران هيچگاه کشور يک قوم غالب بر اقوام مغلوب نبوده است. در دوران حكومت هخامنشيان، جانشينان اسكندر مقدوني، اشكانيان، ساسانيان، اسلام، مغولان، صفويه، افشاريه و قاجاريه و بعبارت ديگر در تمام دوران تاريخي، مديريت و اداره مناطق در انحصار قوم و قبيله خاصي نبوده است و همه اديان و فرهنگ اقوام يا ملل ايران مورد احترام بوده است بطوري كه در عهد داريوش هخامنشي امپراطوري ايران 49 قوم و حداقل 25 تا 30 منطقه يا ايالت فدرال و خودمختار داشت و هرزماني که سياست قوم ستيزي و محو هويتهاي قومي و تحميل فرهنگ يک قوم بر قوم ديگر معيار قرار گرفته آن سياست منجر به شکست شده است. لذا با اشاره به اين مطالب توجه به فرهنگ ها، بايد يكي از اهداف دولت باشد. اغلب اوقات ما مي بينيم كه توجه زياد به همبستگي ملي باعث بي توجهي به هويت فرهنگي شده و همبستگي ملي را نيز دچار اختلال مي كند. پس بهتر است، سياست قومي كلان ايران در كنار اينكه معطوف به تقويت وفاق اجتماعي، همبستگي ملي و انسجام نظام اجتماعی است، پاسباني ازفرهنگ و عناصر جوهري و حقوقي اقوام و اقليت ها نيز يكي از اهداف اصلي سياست هاي قومي تعريف شود. بکارگرفتن روشهای سیاسی مؤثر (توزیع قدرت مساوی بین اقوام ) و روشهای فرهنگی و اجتماعی کارگشا (مانند محترم شمردن عقاید و عدم اهانت نسبت به اعتقادات دینی، تأکید بر حقوق شهروندی و توجه به قومیت ها) راه حلهایی هستند برای ایجاد تعادل بین هویت قومی و هویت ملی می تواند مفید واقع شوند . منابع : این مقاله در سایت جامعه شناسان بدون مرز قرار گرفت |