فرانسیس بیکن

 

علم وتقسیم آن از دیدگاه فرانسیس بیکن

 

  مقدمه:

 فرانسيس بيكن به عنوان يكي از متفكران قرون 16 و 17 (1626-1561) با وجود ورود در عرصه سياست، به خاطر شرايط خانوادگي و تربيتي(1) رسيدن به مقام صدراعظمي انگلستان، شهرتش بيشتر در آراء وي در مورد علم جديد و روش علمي جديد است. سعي ما در اين نوشتار اين است كه به بررسي ماهيت علم جديد در نظر بيكن بپردازيم.

 افكار وآرائ سياسي :

 يكن با وجود سياستمدار بودن و رسيدن به بالاترين مقام‌هاي سياسي آراء سياسي‌اش گسترده نيست، جز تك جمله‌هايي چون: «تأكيد بر حكومت نظاميان و نوع حكومت سلطنتي، تأكيد بر مشورت با افراد متعدد در امر حكومت، تأكيد بر روحيه سلحشوري و احساس جنگجويي مردان در اجتماع، مخالفت با شورش ها و آشوب‌ها و انقلاب‌ها و نظر در جهت رفع زمينه‌هاي عصيان مثل فقر و نارضايتي شديد، بدعت در دين، طغيان‌هاي سنگين، بيدادگري عمومي، تغيير قوانين و عادات، ترقي اشخاص نالايق، حضور بيگانگان، قحطي‌ها، سربازان متمرد، گروه‌هاي سياسي مأيوس و نيز عدم اعتقاد به دموكراسي و تأكيد بر ملت گرايي و ...»(2) از نكته‌هاي خيلي مهم در ميان نظرات و آراء سياسي بيكن توجه ويژه وي به علم و حكمت و حكومت حكما و اهميت دادن به افراد دانا در همه امور و طرف مشورت قرار دادن آنها است كه البته اين نظر به ديدگاه بيكن و آراء وي در مورد جايگاه علم و حكمت برمي‌گردد؛ علم و حكمت در كل ديدگاه بيكن جايگاه والايي دارد و مقام علما در همه ابعاد بالا و مهم است. اين بينش باعث شده است كه بيكن در آرمان شهر مورد نظر خود «آتلانتيس جديد» جامعه‌اي را ترسيم كند كه در آن دانش و علم در رأس امور باشد.

 تاثير بيكن

 شهرت و اعتبار بيكن بيشتر در نظرات و آراء وي در مورد علم و دانش است. پايه‌ها و مقدماتي را كه بيكن در علم جديد بنيان و شروع كرد بعدها باعث حركت عظيم و گسترده‌اي شد كه عصر جديد را به وجود آورد. «مكولي» در مورد او مي‌گويد: «فرانسيس بيكن اذهاني را به حركت درآورد كه آنها جهان را به حركت درآوردند.»(3) او باعث تحريك و تحريض متفكران شد. بعد از مرگ بيكن، سال 1662 انجمن سلطنتي تأسيس شد كه الگوي خود را بيكن قرار دادند. مغزهاي عهد روشنگري فرانسه، كار دايرةالمعارف خود را به بيكن اهدا كردند، «دالامبر» بيكن را بزرگترين و جهاني‌ترين و خطيب‌ترين فلاسفه ناميد.(4) «هابس ولاك»، بنتام و در كل، جريان انديشه انگليسي (تجربه گرايي) از فلسفه و نظرات بيكن استفاده كرد و تأثير پذيرفت.

 

زمينه ها و پيشينه بحث علم جديد وعلماي آن

 اكتشافات و اختراعات جديد علمي مثل اختراع فن چاپ ـ كه باعث فراگيري و گستردگي و پراكندگي كتاب‌ها شد ـ كشف قاره آمريكا و راه يافتن به آسيا و هندوستان و آشنايي با دانش مسلمانان ـ كه حتي قبل از زمان جنگ‌هاي صليبي آغاز شده‌ بود ـ باعث شد كه نگاه به دانش و حكمت «كلاسيك» و به طور كلي فلسفه مدرسي، عوض شود. در اين دوره يك نظر گاه جديدي به وجود آمد كه بر وجود مجهولات كشف نشده‌اي تأكيد داشت كه مي‌بايست به واسطه تأسيس علوم، كشف شوند. متوليان و مطرح‌كنان بحث علم جديد بر اين نكته اشاره داشتند كه تا حال دانش و علم به مسائل و موضوعاتي پرداخته كه هيچ فايده و ثمره‌اي براي اجتماع نداشته و هنوز بعد از گذشت قرن‌ها انسان اسير و دربند خيلي از مسائل باقي مانده است. انسان در حال حاضر در بند و زنداني طبيعت، خرافات، جهل، تصورات و ديدگاه‌هاي باطل و ... است و علمي لازم است كه او را توانا سازد و او را از اين بندها نجات دهد.

 در رابطه با علم جديد در حوزه‌هاي متفاوت علمي در جاهاي مختلف جغرافيايي از زمان‌هاي خيلي قبل متفكران و انديشمنداني وجود داشتند كه زمينه‌ها و پايه‌ها و مقدمات آن را فراهم كردند: «راجرز بيكن» انگليسي، «لئوناردو داوينچي» ايتاليايي، «كپرنيك» لهستاني، «كپلر» و «گاليله» آلماني، «كاردان» و «ويت» فرانسوي، «پاراسلسوسي» و «گسنر» سوئيسي، «آمبروازپاره» فرانسوي، «ويليام هاروي» انگليسي، «ميشل سووتوي» اسپانيايي، «ماكياولي» ايتاليايي، «گروسيوس» هلندي، «لابوئسي» و «بودن» فرانسوي، «توماس مور» انگليسي، «رابله» فرانسوي و ... كه از لحاظ زماني از ابتدا تا اواخر به ترتيب آورده شدند.

 با كشف قاره آمريكا و كشف كل جهان و كره مادي بحث كشف كره معنوي و شناخت مجهولات آن مورد تأكيد قرار گرفت. موضوع كشف كره معنوي شبيه كشف كره مادي از نظرات و آرائي بود كه بيكن مطرح كرد. با اين نظر، فرضي كه در قرون وسطي وجود داشت كه «دانشمندان قديم بر باغ دانش همه رفته‌اند و آن چه تحقيق كردني و معلوم ساختني بوده تحقيق كرده و معلوم ساخته‌اند و وظيفه متأخرين تنها فهم و فرا گرفتن تعليمات آنان است».(5) بيكن در زماني ظهور كرد كه تقريباً بسترهاي علم جديد در حال شكل‌گيري بود و سرنوشت شومي كه بعضي از متفكران و انديشمندان اواخر قرون وسطي مثل سرنوشت «وانيني» ايتاليايي، «پير دولارامه (راموس)» فرانسوي، «اتين دوله» فرانسوي و «جوردانوبرونو» ايتاليايي برايشان پيش آمد بعد از پيدايش نهضت احياي علمي و فرهنگي اروپا براي امثال بيكن پيش نيامد. امثال بيكن هم به علم جديد و روش جديد علمي پرداختند/

 

ويژگي هاي شخصي روش بيكن

 از ويژگي‌هاي شخصي روش بيكن اين بود كه وي هم نقاد خوبي بود و هم به عقل و فهم گذشتگان با ناباوري مي‌نگريست.(6) بيكن جزء سنت انگليسي، تجربي مسلكان مي‌باشد كه ريشه‌هاي آن به «گروستست» و «راجرز بيكن» در دوره قرون وسطي برمي‌گردد. اين سنت، سنت ادامه‌داري است كه از قرون وسطي شروع و در زمان بيكن پايه‌هاي مهم و اساسي آن بنا و بعدها توسط «هابز»، «لاك»، «نيوتن»، و ديگران كامل، غالب و حاكم شد.

 

علم مورئ نظر بيكن :

 علم جديد به طور كلي بر آن چه مي‌توان ديد و شنيد و لمس كرد بنا شده است. در اين علم غير از آن چه بيان شد از قبيل عقايد و سليقه‌هاي شخصي و تخيلات نظري هيچ جايي در علم ندارد. علم در اين معنا عيني است. اين ديدگاه در جريان و در نتيجه يك انقلاب علمي ـ كه زمينه‌ها و پيشينه آن قبلاً ذكر شد ـ روي داد و رويكرد علمي را عوض كرد. علما قرن هفدهم غرق شدن فلاسفه طبيعت‌شناس قرون وسطي را در آثار قدما به ويژه «ارسطو» و در انجيل به منزله منابع معرفت، اشتباه دانستند و تحت تأثير موفقيت‌هاي آزمايش‌گران، عده‌اي بر آن شدند كه تجربه و آزمايش را با موضوع طبيعت به منزلة منبع و روش معرفت به حساب آورند. بيكن در جريان همين انقلاب علمي معتقد شد كه علم جديد بايد بر شناخت طبيعت با روش مشاهده و تجربه مبتني باشد. يعني شناخت با رجوع به خود طبيعت.(7)

 علم جديد مورد نظر بيكن هم از لحاظ روشي و هم از لحاظ محتوايي با پيشينيان و قدما فرق دارد او به اين نظر رسيده است كه علوم و حكمت قديم را خطا، ناقص و بي‌حاصل و بي‌ثمر مي‌داند.(8) او معتقد است كساني كه تاكنون به علم و حكمت پرداخته‌اند يا حظ نفس خود را در نظر داشته‌اند يا كسب مال يا طلب شهرت و اعتبار و برتري بر ديگران در مباحثه و مناظره (غرض شخصي)، حال آن كه مقصود اصلي از علم بايد قدرت يافتن بر عمل باشد. براي سود رسانيدن به نوع بشري وي رسيدن به معرفت حقيقت را مقصودي تمام نمي‌داند بلكه هدف از علم را استفاده عملي مي‌داند. بيكن اعتقاد داشت كه كار علمي رسيدن به حقيقت را هم در پي دارد و اين خود هدف مهمي است. به عبارتي هدف نخستين در نظر او از علم تحصيل قدرت و توانايي است.(9) يعني اين كه معتقد است با شناخت علمي انسان مي‌تواند به قدرت و توانايي دست يابد. در نظر او هدف علم برخلاف گذشته كه مي‌گفتند «علم شريف، علم كلي است كه ممكن است ثمره و هدفي نداشته باشد» ، قدرت‌يابي و نتيجه عملي است. در نظر او، حقيقت تابعي از قدرت است. قدرت هم موقعي حاصل مي‌شود كه تصرف بر طبيعت حاصل شود. طبيعت در اين ميان ابزار قدرت است

 خلاصه اين كه بيكن موضوع مورد مطالعه را با توجه به هدفي كه دارد عوض مي‌كند يعني اين كه فلسفه گذشتگان و پيشينيان در مورد مسايل و موضوعات انتزاعي و ديني براي حصول به معرفت حقيقت را زير سؤال مي‌برد در حالي كه فلسفه بيكن به موضوعات عيني مي‌پردازد. علوم مهم مورد نظر او علوم طبيعي است و اولويت را به علوم طبيعي مي‌دهد

 يكن مي‌گويد گر چه در طبيعت چيزي جز اجسام مفرد وجود ندارد و اين اجسام نتايج مفردي دارد كه مطابق با قوانين خاص است در نظر بيكن علم و عمل در طبيعت وجود دارد. در نظر بيكن علم و عمل هر يك بدون ديگري بي‌فايده و خطرناك است. علمي كه نتايج عملي كلي نداشته باشد چيز بي‌رنگ و بي‌خوني است و شايسته بشريت نمي‌باشد. علم طبيعت، علم معطوف به عمل است.(10) بيكن مطالعه، اشتغال و تحصيل به تنهايي را هدف نمي‌داند و حكمت و علمي كه با عمل توام نباشد قيل و قال بيهوده مدرسه مي‌داند. او معتقد است مردم عاقل در عمل از علوم خود استفاده مي‌كنند.(11)

 علم مطلوب هم در نظر بيكن علم معطوف به عمل است ولي عمل بدون علم اصلاً خطرناك و خانمان برانداز است. البته علم بي‌عمل چندان مطلوب نيست و اين علم باعث برتري انسان‌ها بر يكديگر مي‌شود تا آن‌جا كه انسان عالم را خداي انسان‌هاي ديگر مي‌داند.(12) اين علم، علمي است كه به طبيعت مي‌پردازد و حدود و قلمرو انسان را در طبيعت توسعه مي‌بخشد و براي رفاه و آسايش انسان از قبيل ساختن زيردريايي‌ها و هواپيماها كار مي‌كند؛ شيوه‌هاي ساختن طلا را ارائه مي‌كند و راه‌هاي طولاني كردن عمر و حفظ و نگهداري نيروهاي جواني را كشف مي‌كند

 رسي»(17) در مورد نظام فكري بيكن مي‌گويد: «در نظر او اعتبار فلسفه [علم] برابر است با توانايي آن بر توليد و كمك به آسايش انسان.(18) يعني كاربردي علم فقط نتيجه آن نيست بلكه ضابطه آن است

 بيكن با توجه به ديدگاه خود آرزو مي‌كرد كه شمار بسيار بيشتري از ابناي بشر از راحتي و آسايش برخوردار شوند. او تنها راه نيل به اين امر را در پيشرفت «تكنولوژي» مي‌ديد، تكنولوژي كه در علم جديد و به واسطه آن به دست مي‌آمد. او يكي از نخستين كساني است كه «تكنولوژي» و علم مبتني بر آن را ستوده و از آن حمايت كرده است

 چنان كه مي‌گويد: «به نظر مي‌رسد كه ارائه كشفيات مشهور، با فاصله‌اي بسيار، مكان اول را در ميان افعال بشري اشغال مي‌كنند ... زيرا منافع كشفيات مي‌تواند به تمام نژاد بشر برسد

 تنها كافي است تفاوت ميان زندگي انسان در متمدن‌ترين نقاط اروپا و در وحشي‌ترين و برترين مناطق هند جديد [آمريكا] را ملاحظه كنيد ... اين تفاوت، ناشي از خاك، هوا و نژاد نيست. بلكه در اثر فنون است.(19)

 علمي كه بيكن مد نظر داشت و نتيجه آن پيشرفت «تكنولوژي» و به تعبير خودش «فنون» مي‌شد در طرح‌هاي 2 يا 3 ساله قابل تحقق نبود. بلكه او معتقد بود بايد منتظر زمان بود تا وقت برداشت، و در اين ميان خزه نچيد و غله نارس درو نكرد. بنابراين در نظر او تكنولوژي در دراز مدت تنها مي‌تواند از طريق پيشرفت دانش ما به عالم طبيعي يا به تعبير امروزي با انجام تحقيقات پايه‌اي در علوم، پيشرفت مي‌كند.(13)

 

تفاوت بيكن با قدما

 با توجه به تفاوت روش و موضوع علم بيكن با قدما وي در مورد روش آنها چنين مي‌گويد:

 «روش گذشتگان علم، روش درستي نبوده لذا از علم نتيجه قابلي نگرفته‌اند و هر نتيجه هم به دست آمده بر سبيل اتفاق بوده است. اشكالات روش پيشينيان يكي در پي نداشتن نتايج عملي است؛ دوم اين كه راه مورد استفاده آنها را براي رسيدن به معلومات راه درستي نبوده است. چرا كه آنها از قياس استفاده مي‌كردند كه مجهولات به وسيله آن معلوم نمي‌شود و حقيقت از آن مكشوف نمي‌شود. فايده منطق قديم هم اسكات خصم در مباحثه بوده اما روش مورد نظر بيكن مطالعه در طبيعت و استخراج قوانين و صور كلي آنها است او معتقد است استدلال و تعقل بي‌مآخذ و بي‌بنياد تخيلات و موهومات است و علمي كه از آن نتيجه مي‌شود توجيه و تحقيق واقعيات نيست، مجهولات و موضوعات ذهن خود ماست و با احوال حقيقي طبيعت مناسبتي ندارد.(14)

 

تقسيم بندي علوم:

 بيكن علوم را براساس «حافظه، متخليه و عقل» تقسيم مي‌كند. تاريخ را چه مدني و چه طبيعي جزء علم حافظه، شعر را چه منظوم و چه غير آن جزء علم متخليه و فلسفه را جزء علم عقلي مي‌داند. وي فلسفه را به علم در مورد خدا، طبيعت و انسان مرتبط مي‌كند.(15) بيكن طبيعيات و علم مربوط به آن را كه جزء فلسفه است از همه علوم مهم‌تر مي‌داند و آن را مادر علوم مي‌نامد و عدم توجه آن را يكي از علت‌هاي اصلي ركود و خمودي علم مي‌شمارد. به طور كلي اصل شناخت در نظر او علوم طبيعي است.

 با توجه به اين نكته كه در نظر بيكن هدف از شناخت قدرت‌يابي است حقيقت تابعي از قدرت مي‌شود. قدرت در نظر او با تصرف طبيعت حاصل مي‌شود براي تصرف در طبيعت هم، عقل انساني بايد در مقابل طبيعت سر تعظيم فرو بياورد

 از اين رويكرد ديگر ملاك شناخت، عقل نيست بلكه خود طبيعت است. روشي را هم كه بيكن براي كسب علم پيشنهاد و مطرح مي‌كند بيشتر متوجه طبيعت و علم طبيعي است. هر چند كه خود ادعا مي‌كند روش او راجع به سراسر علوم و مطلق حكمت است. روش او همان ‌طور كه قبلاً اشاره شد، روش «مشاهده و تجربه» با مطالعه در امور طبيعت است. با مطالعه در طبيعت از قوانين و علل امور و اشياء طبيعي آگاهي به دست مي‌آيد و چون اين قوانين به دست آمد با پيروي از آنها مي‌توان بر طبيعت چيره شد و قوانين طبيعت را به مقتضاي نيازمندي به استخدام گرفت و آنها را تابع اراده خود ساخت و به اختراعات نايل آمد و زندگاني را بهبود بخشيد.(16) علم به قوانين اشياء و امور طبيعت ماده خام و اوليه‌ي را در اختيار مي‌گذارد كه جامعه را مي‌توان به وسيله آن مطابق ميل خود ساخت.(17)

 در مجموع علم مد نظر بيكن متوجه زيستن و تأمين وسايل زندگي و تدارك سرنوشت ميهن و وطن است.(18) توانايي در ساختن وسايل و احتياجات زندگي فرع بر دانايي است: دانايي نسبت به طبيعت با درك قوانين و صور اشياء و امور طبيعي؛ بعد از اين دانايي است كه به واسطه آن وسايل و احتياجات و «تكنولوژي» رشد مي‌كند و مي‌توان با آنها بر طبيعت تسلط يافت. بيكن با توجه به نقص و اشكالات فلسفه گذشته از ديد خود تصميم به مرمت آن از ريشه وبن مي‌گيرد. او طرح كار عظيمي را مي‌ريزد كه نام آن را «احيا‌ العلوم الكبير» مي‌گذارد.

 اولي تقسيمات «دانش» نام دارد كه شامل صورت مفصلي از علوم موجوده و علومي كه در آينده بايد ايجاد گردد، است. ارجمندي و فزوني دانش فصل تنظيم شده آن است. دومي «ارغنون» جديد نام دارد كه مخالف منطق ارسطو است و راه‌ها و وسايل رسيدن به حقيقت را نشان مي‌دهد. سومي «تاريخ طبيعي» است. چهارمي، «نردبان فهم» است كه بايد با شواهد و امثال، اقدامات مرتبي را نشان دهد كه در سايه آن به معلومات كلي حقيقي دست يافت و پس از آنها نتايج عملي را استخراج نمود. پنجمي «پرودرمي» است كه نتايج موقتي كه از يك دستور العمل صحيح به دست آمده را به اجمال بيان مي‌نمايد. ششمي يك مجموعه كامل و مرتبي از حقايق قطعي است.(۱۹)

 

منابع:

 ۱.محسن جهانگيري، احوال و آثار و آراء فرانسيس بيكن ، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ اول، 1369، ص5.

  ۲.ويل دورانت، تاريخ فلسفه، ترجمه عباس زرياب، تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، چاپ پانزدهم، 1374، ص 109، و نيز جهانگيري، پيشين، ص 178

 3.. ويل دورانت، پيشين، ص 130.

 4.دورانت، پيشين، ص 131، و نيز آندره كرسون، فلاسفه بزرگ، ترجمه كاظم عمادي، تهران، انتشارات صفي عليشاه، 1363، ص 592.

 5.محمد علي فروغي، پيشين، ص 114

 6.جهانگيري، پيشين، ص 404

 7.آلن چالمرز، چيستي علم، ترجمه سعيد زيبا كلام، تهران، سمت، 1379، ص 1

 ۸. جهانگيري، ص 19 و نيز فروغي، ص 122.

 9. فروغي، پيشين، ص 122.

 ۱۰. دورانت، پيشين، ص 124.

 11. همان ، ص 104 و 103.

 12.جهانگيري، پيشين، ص 36.

 13.دانالد گيليس، پيشين، ص 21.

 14. فروغي، پيشين، ص 123.

 15. همان، ص 121

 16. همان ، ص 123.

 17. دورانت، پيشين، ص 124.

 18. آندره كرسون، فلاسفه بزرگ، ترجمه كاظم عمادي، تهران، انتشارات صفي عليشاه، 1363، ص 595

  ۱۹.سایت باشگاه اندیشه

 

 

گلدگويست

 

يكي از سردبیران روزنامه پیشنهاد کرد تا مقاله اي در مورد شركت هاي هرمي بنویسم و آن را كالبد شكافي كنم ولي من بخاطر مطالب سنگين و درك مشكل آن براي خوانندگان در نوشته هاي خود تجديد نظر كرده و آن را در قالب داستان در آوردم . در اين داستان سعي شده در با محتواي آسان و راحت و مطابق با اصول روزنامه نگاري كاركردهاي مثبت و منفي و آشكار و پنهان شركتهاي هرمي  و مشكلات بوجود آمده براي خانواده ها و علل عضويت افراد در اين شركت ها ، در قالب داستان نوشته شود. 

 خيلي روز بود از كارخانه اي كه تعطيل شده بود ، بيكارشده بودم . ماهها مي شد كه دنبال كار مي گشتم ، يادم هست روزهاي اول هميشه همسرم به من دلداري مي داد و من اميد گرفتم . ولي روزهاي بعد كه اجاره خانه و به دنبال آن قبض آب ، برق ، گاز و تلفن عقب افتاد ، مشكلات زندگي بيشتر خود را نشان مي داد . تازه داشتم روزهاي سختي را تجربه مي كردم ، وقتي خسته و ناكام از گشتن كار به خانه بر مي گشتم ، نمي دانستم در جواب همسرم كه از كار مي پرسد چه جوابي بدهم . اتاق پر شده بود از نيازمنديهاي روزنامه ولي از هيج كذام نتيجه اي نگرفتم.

به سراغ دوستان قديمي رفتم تا شايد بتونند براي من كاري انجام دهند ، ولي آنها هم مثل خود من بودند . براي فرار از مشكلات و بويژه از دست صاحبخانه تصميم گرفتم تا پيدا كردن كار ، دست بچه ها را گرفته و راهي شهرستان شوم . و به دوستانم سفارش كردم تا اگر كاري پيدا كردن به من هم خبر بدهند . از وقتي كه در شهرستان بودم ، تا حدي از فشار روحي و رواني راحت شده بودم ، خانه پدر آرامش ترين مكان برايم شده بود ، با اينكه پدرم اصرار زيادي براي كاركردن در كنار خودش مي كرد ، ولي من به خاطر ادعا هاي زياد نمي توانستم قبول كنم با اينكه هيج دلم نمي خواست به تهران برگردم .

يك ماه از اين قضيه گذشته بود ، كه يكي از دوستانم با من تماس گرفت ، و از پيدا كردن كاري خبر مي داد كه خيلي سود آور و راحت بود . به همسرم گفتم كه مصطفي كار پيدا كرده ، چمدانت را ببند ، تا به تهران برويم. همسرم گفت كه اين چطور كاريه كه هم راحته و هم پر منفعت ، غير قانوني نباشه .

وقتي اين حرفها را شنيدم شكاك شده و با مصطفي تماس گرفتم و شرايط كار را از او پرسيدم ، او هم گفت :

 نمي گم چه كاريه ، وقتي برگشتي بهت مي گم ، مي خوام سورپرايزت كنم ، فقط اَگه شسصد هزار تومان پول داري با خودت بيار ، ممكنه نيازت بشه ، ضمناٌ زودتر بيا . تاكيد او باعث شد تا زودتر اثاثيه را بسته و به تهران برگرديم.

فرداي آن روز همان مبلغ را را از پدر گرفتم و با همرا خانواده راهي تهران شدم . وقتي به تهران رسيديم با سفارش همسرم با مصطفي تماس گرفتم و از او خواستم تا با هم قراري بگذاريم تا از كاري كه پيدا كرده بيشتر برايم صحبت كند ، او هم پذيرفت ، و ساعت پنج عصر در دروازه دولت قرار گذاشتيم ، تا همديگر را ببينيم .

آن روز خيلي اضطراب داشتم و فقط دلم مي خواست بدانم كه چه جور كاريه ، ثانيه ها به كندي مي گذشت و من هم منتظر . ساعت چهار پولها را برداشته و از خانه به بيرون زدم و به طرف دروازه دولت راه افتادم. هوا خيلي سرد بود ، نيم ساعت نگذشته بود ، كه مصطفي آمد . بعد از سلام و احوالپرسي  پيشنهاد كرد تا اگر مايلم بيشتر در مورد كاراطلاع داشته باشم ، همراه او به كرج بروم .نمي دانستم چه كار مي كنم ، فقط مي خواستم تا از اين وضعيت رها شوم ،  پيشنهادش را پذيرفتم و از همانجا سوار مترو شديم. خيلي ترسيده بودم در راه پولها را دو دستي چسبيده بودم ، تا تنها سرمايه زندگيم را از دست نداده باشم . در بين راه خيلي سعي كردم چيزهايي در مورد كار از زير زبونش بكشم بيرون ، ولي زود حرف را عوض مي كرد . وقتي به ايستگاه فرديس رسيديم ساعت 7 شده بود و مصطفي با تلفن با دوستش صحبت مي كرد . بعد از مدتي گفت كه بايد به گوهر دشت بريم ، تاكسي دربست گرفتيم و به طرف آدرس داده شده حركت كرديم . دم در كه رسيديم زنگ زديم و وارد آپارتمان شديم . آدمهاي خيلي زيادي در آنجا بودند كه باكلاس و تحصيلكرده به نظر مي رسيدند و خانه آنقدر مجلل و زيبا بود كه بر ترسم مي افزود. بعد از مدتي جلسه اي تشكيل شد و همه جزوه رنگي و دفتري كه در دست داشتند ، در جلوي خود گذاشته و شروع به نوشتن كردند. چند نفر از خانمها شروع به صحبت كردن كردند ، من سرم را پايين انداخته بودم و از حرفهايي آنان هيج سر در نمي آوردم . آنها مدام نام افرادي را مي بردند ، كه در مدت كمي پولدار شده بودند و فعاليت آنان را تحسين مي كردند ، و من همچنان مات و مبهوت به آنها نگاه مي كردم ، و از اينكه در جلسه اي با اين افراد شركت كرده بودم به خيال خود خوشحال بودم . بعد از اتمام جلسه مصطفي مرا به يكي از خانمهايي آنجا معرفي كرد و او مرا به اتاق خلوتي راهنمايي كرد و خود بيرون رفت . در اتاق چند تا كامپيوتر روشن وجود داشت و در آنطرف تر بيلبوردي كه چند دايره ترسيم شده بود ، فكر مي كردم جاي مهمي آمده ام ، و خيلي دوست داشتم بدانم چه چيزي را بايد خريده و بفروشم ،

 بعد از مدتي همان خانم ولي با لباسهاي متفاوت وارد اتاق شد ، و پشت صندلي نشت و از من پرسيد ، مي دانيد اين جلسه را براي چي تشكيل داديم ، حدسم نمي زنيد ، از شما خواهش مي كنم به مدت نيم ساعت گوشه ذهنتان را خالي كنيد تا برايتان توضيح دهم ، او ادامه داد ، مي خواهيم از كاري حرف بزنيم كه در آن ياس هست ، نااميدي هست ، ولي راههاي غلبه بر آن نيز وجو دارد ، او شروع به نشان دادن تصاوير ويلا ، ماشين ، هواپيما كرد ، و سپس سكه هايي را برايم نشان داد تا يكي را بپسندم ، او مدام از كلمات انگليسي استفاده مي كرد و من هم چون چيزي از حرفهاي او نمي نفهميدم با سرم حرفهاي او را تاييد مي كردم ، او سپس پشت كامپيوتر نشست ، و سپس نام ، نام خانوادگي ، و شماره شناسنامه مرا پرسيد و همه را در كامپيوترتايپ مي كرد ، بعد از مدتي مصطفي وارد اتاق شد و ورود مرا به اين سيستم  تبريك گفت ، و پولهايي كه با خودم آورده بودم از من گرفت تا فردا در بانك بريزد ، تمام آن مدتي كه در آن اتاق بودم سردرگم بودم و بيشتر حواسم به فضاي اتاق بود تا به حرفهاي خانم .

ساعت 10شب شده بود و بايد به خانه برمي گشتم ، گرسنه و تشنه همراه مصطفي خداحافظي كرديم و دوباره همان مسير را برگشتيم ، در بين راه با لهجه برري از مصطفي پرسيدم ، گلدكويست يعني چه ؟ او هم گفت يعني كسي كه دنبال طلا باشد  ، حالا زوده بهت بگم بايد چكار كني ، در ابتدا بايد آموزش ببيني ، و بعد  از من خواست تا اگر دوست و آشنايي داشته باشم ، از فردا همراه خوردم به جلسه بيارم ، وقتي به خانه رسيدم دير وقت شده بود ، و همسرم منتظرم. سوالهاي زيادي در مورد كار از من پرسيد ، آن شب هيچي براي گفتن نداشتم ، و فكر مي كردم كار بسيار آبرومندانه و خوبيه .

ولي بعداً فهميدم براي آنكه در اين كار موفق شوي بايد چند نفر مثل مصطفي به سيستم معرفي كني ، تا بتواني حداقل پول خودت را در بياوري . از فردا كارم شده بود رفتن به جلسه و دعوت كردن از دوستان و آشنايان براي وارد شدن به اين سيستم و اين كار تا پاسهاي شب ادامه مي داشت ، و با اينكه ديگر خوب حرف مي زدم و همه چيز را توجيه مي كردم و دوستان زيادي پيدا كرده بودم ، ولي زندگيم از هم پاشيده مي شد و دوباره اختلافات شروع به جان گرفتن مي كرد ، دعوا و مجادله بين من و همسرم كاري عادي شده بود و دوستان وآشنايان و هر موقع مرا مي ديدند از گلدكويست مي پرسيدند و خنده هايشان نشان از تحقير بود تا اميد و من نااميدانه به اين راه ادامه مي دادم بيشتر از آن چيزيكه به گلدكويست داده بودم ، خرج تاكسي كرده كردم ، و وضعيتم روز به روز بدتر مي شد ، بعد از دو ماه نتوانستم حتي يك نفر را نيز پيدا كنم و آخر سر ، وقتي شوراي نگهبان ممنوعيت فعاليت اين شركتها را اعلام رد ، اين كار را كنار گذاشته و همراه خانواده و اسباب ، اثاثيه به شهرستان و و به خانه پدرم برگشتيم و درهمان اتاق عروسي به زندگي ادامه داديم و از فردا من به جاي يك جزوه رنگارنگ ، اَره و چكش به دست گرفتم و در كنار پدرم و در مغازه نجاري مشغول به كارشدم .   

                                                           

 توضيح در مورد شركت :

 

پایه گذار NETVORK MARKATING به آقاي J. Paual GETTYبر مي گردد كه معتقد بود من ترجيح مي دهم سودم را از يك درصد تلاش صد نفر بدست آورم تا از صد درصد تلاش خودم.بازاريابي شبكه اي و فعاليت هرمي در سال ۱۹۹۴ميلادي و با فعاليت شركتي به نام " فيوچراستراژي" كه توانست براي نخستن بار در شهر "مودنا" ي ايتاليا اعلام موجويت كند ، و بعدها به نام " پنتاگون "معروف شود.دو خانواده ايراني كه در مشهد ساكن بودندنام شركت را از يكي بستگان خود در امارات متحده عربي در سال ۱۳۷۹ شنيدند و آنقدر وسوسه شدند كه كارتهاي شركت را براي نخستين بار در كشور پخش كردند.سياست هاي اقتصادي نامناسب در آن سالها باعث شد كه مردم زيادي وارد اين شركتها شوند تا اينكه نمايندگان پارلمان پنجم را بر آن داشت تا طرحي دو فوريتي به صحن مجلس ارائه نمايند تا با ممنوعيت فعاليت شركت پنتاگونا از خروج ارز و ركود فعاليت هاي آن در داخل ممناعت كنند.

گلدكويست اينتر نشنال نام شركتي بود كه در سال ۱۹۹۸در انگلستان آغاز بكار كرد ولي دولتمردان اين كشور با آگاهي از فعاليت مخرب اقتصادي شركت كه بر اصل تجارت و فريب استوار بود اجازه فعاليت به آن را ندادند و شركت انگليسي دفتر خود را در هنگ گنگ انتقال داد تا نفوذ خود را در آسيا زيادتر كند.

 

 

ویلفردو پارتو

 زندگینامه‌ی ویلفردوپارتو :

  • 1848- 15 ژوئیه ،تولد ویلفرد و پارتو در پاریس . خانواده‌ی وی ،که اهل « لیگوری » واقع در شمال ایتالیا بود در اوائل قرن هیجدهم به طبقه‌ی اشرافیت راه یافته و جزو اعیان ( پا تریسیا ) بندر ژن شده بود . پدر بزرگ او « مارکی جیووانی بنه دتوپارتو در 1811 ،به فرمان ناپلئون ، بارون امیراطوری ، لقب یافته بود . پدرش ،که از هواداران « مازینی » بود ،به خاطر افکار جمهوریخواهی و مخالفتش باگرایشهای منطقه ای « پیه مون » تبعید شده بود ، وی در پاریس با مادر پارتو ، « ماری مه تن به » ازدواج کرد .

در حوالی سال 1850 ،خانواده‌ی پارتو امکان می یابد که به ایتالیا مراجعه کند . ویلفردو نخست تحصیلات متوسطه‌ی کلاسیک ،سپس تحصیلات دانشگاهی خویش را در دانشگاه « پلی تکنیک » « تورن » انجام می دهد .

  • 1869 – پارتو از رساله‌ی خود تحت عنوان "اصول بنیادی تعادل اجسام" سخت دفاع می کند .
  • 1882-1874- پارتو در فلورانس مستقر می شود . پس از کسب عنوان مهندسی راه آهن ،به مقام مدیر کلی راه آهن ایتالیا می رسد . به تبع وظائف خویش ،مسافرتهائی به خارج ، خصوصاً به انگلستان می کند .از سوی دیگر ، وی همراه با « انجمن آدام اسمیت» فلورانس مبارزاتی بر ضد سوسیالیسم دولتی ، سیاست حمایتی و سیاست نظامی دولت ایتالیا انجام می دهد . در این دوره ، وی فردی دموکرات و هوادار انعطاف ناپذیر آزادی عمل در امور اقتصادی است.
  • 1882- پارتو داوطلب احراز مقام نمایندگی حوزه‌ی « پیس توآ » می شود اما موفقیتی به دست نمی آورد .
  • 1889 – با « آلساندرا باکونین » از اهالی روسیه ازدوج می کند . در همین سال ، پارتو در کنگره‌ی رم که برای صلح و داوری بین الملی تشکیل شده بود شرکت می کند . کنگره به پیشنهاد پارتو بیانیه ای به نفع آزادی بازرگانی انتشار می دهد .
  • 1891- پارتو با کتاب اصول اقتصادی محض نوشته‌ی "مافه ئوپانتاله‌ئونی" آشنا می شود . از طریق این کتاب از آثار « والراس » و « کورنو » و اجوورث نیز آگاهی می یابد . یکی از سخنرانیهای پارتو در میلان در همین سال با دخالت پلیس به هم می خورد پارتو با ل.والراس تماس می گیرد دولت ایتالیا با اجازه‌ی تدریس مجانی او در درس اقتصاد سیاسی مخالفت می کند .
  • 1894-1892- پارتو مقالاتی درباره‌ی اصول بنیادی اقتصادی محض ، اقتصاد ریاضی ، ونکات گوناگون نظریة ی اقتصادی منتشر می کنند .
  • 1892- والرااس به پارتو پیشنهاد می کند تا جای او را در کرسی اقتصادسیاسی دانشگاه « لوزان » بگیرد .
  • 1893- پارتو به مقام استادی اقتصادی سیاسی دانشگاه « لوزان »می رسد.از این زمان به بعد وی حرفه تازه ای را آغاز می کند که منحصرا به علم اختصاص دارد و در طول آن آثار متعدد خود را منتشر می کند.
  • 1897-1896.انتشار کتاب دروس اقتصاد سیاسی که به زبان فرانسه در لوزان نشر می یابد . پارتو از یکی از عموهایش ثروتی مهم ارث می برد . وی تعدادی از سوسیالیست های ایتالیایی را که از ترس سرکوبی پلیس بعد از آشوب های خیابانی در « میلان » و « پاوی » به وی پناه می آورند تحت حمایت خود قرار می دهد .
  • 1901 – پارتو در ویلای « آنگورا » در « سه لین یی » در کنار دریاچه « له مان » در « کانتن » ژنو مستقر می شود اندیشه اش بیشتر محافظه کارانه می شود ، و با انسان دوستی بورژوازی منحط مخالفت بیشتری نشان می دهد. مسافرت به پاریس برای تدریس در « مدرسه‌ی مطالعات عالی » . زنش وی را ترک گفته ، به روسیه می رود .

پارتو بی درنگ تقاضای طلاق می کند . از سال 1902 به بعد ، پارتو دیگر با زنی به نام « ژن ژه ‌ژی » زندگی می کند که اندکی پیش از مرگ خویش باوی ازدواج کرد و کتاب رساله‌ی عمومی جامعه شناسی را به وی تقدیم داشت .

  • 1902-1901 – انتشار دستگاه های سوسیالیستی به زبان فرانسه در پاریس
  • 1907- انتشار خود آموز اقتصاد سیاسی در میلان.
  • 1908-1907- پارتو دچار بیماری شده ، و تدریس اقتصاد در « پاسکال بوفن سن پی » را رهامی کند . وی در سال 1912 از تدریس درس اقتصاد دست می کشد و از آن پس فقط ساعات محدودی را به تدریس جامعه شناسی می پردازد .
  • 1909- انتشار ترجمه‌ی کاملاً تجدید نظر شده ای از خود آموز اقتصاد سیاسی به زبان فرانسه.
  • 1911- انتشار کتاب اسطوره‌ی فضیلت گرائی و ادبیات نا اخلاقی به زبان فرانسه در پاریس.
  • 1916 – پارتو ، برای آخرین بار ، یک رشته درسهائی درباره‌ی جامعه شناسی می دهد . انتشار رساله‌ی جامعه شناسی عمومی درباره فلورانس .
  • 1917- جشن بیست و پنجمین سال تدریس پارتو در دانشگاه « لوزان ».
  • 1919-1917- انتشار ترجمه‌ی فرانسوی رساله‌ی جامعه شناسی عمومی ، در « لوزان » و پاریس .
  • 1920- انتشار پدیده ها و نظریه ها ، در فلورانس ، که مجموعه است از مقاله های سیاسی وی خصوصاً درباره‌ی جنگ جهانی اول .
  • 1921- انتشار دگرگونیهای دموکراسی در میلان .
  • 1922- پارتو چند ماهی در « دیون » مستقر می شود تا نسبت به ابتکار سوسیالیست ها در مورد وضع مالیات بر ثروت اعتراض کند در پایان سال ،نمایندگی دولت ایتالیا ( موسولینی ) را در مجمع اتفاق ملل علی الاصول می پذیرد .
  • 1923- عنوان « سناتور قلمرو ایتالیا » به وی داده می شود در دو مقاله‌ی که در Gerarchia منتشر می شوند ، تمایل خود را نسبت به فاشیسم بیان می کند ، لکن از فاشیسم انتظار دارد که لیبرال باقی بماند .
  • 1923- نوزدهم اوت ، مرگ پارتو در « سه لن یی » و در همانجا به خاک سپرده می شود .